تو در پی من میآیی
و مثل سگ استخوانم را بو میکنی
تو نفسهایم را میشماری
و قدمهایم را تعقیب میکنی
و از شادیِ من شیار میدزدی
و از کدورتِ من بذر برمیداری
خوابم را به سود خود مصادره میکنی
رؤیایم را از عکس خود آکنده میکنی
مثل مسافری مرا درمینوردی
دنیا را در مهلت من میگردی
پولم را میدزدی
حسابم را مسدود میکنی
بگو چهکار میکنی با من
دمی که نیستم
اگر که بیاید روزگاری چنین.