شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مسدود

تو در پی من می‌آیی
و مثل سگ استخوانم را بو می‌کنی
تو نفس‌هایم را می‌شماری
و قدم‌هایم را تعقیب می‌کنی
و از شادیِ من شیار می‌دزدی
و از کدورتِ من بذر بر‌می‌داری
خوابم را به سود خود مصادره می‌کنی
رؤیایم را از عکس خود آکنده می‌کنی
مثل مسافری مرا در‌می‌نوردی
دنیا را در مهلت من می‌گردی
پولم را می‌دزدی
حسابم را مسدود می‌کنی
بگو چه‌‌کار می‌کنی با من
دمی که نیستم
اگر که بیاید روزگاری چنین.

محمدباقر کلاهی اهری

تک نگاری

شعرها

و لبت دستش نمی‌رسد به من

و لبت دستش نمی‌رسد به من

علیرضا خسروانی

شانم داوەتە بەر خۆر و

شانم داوەتە بەر خۆر و

میلاد امان الهی

قدمت را بزن، نمی فهمند

قدمت را بزن، نمی فهمند

محمود صالحی‌فارسانی

شاید

شاید

مهدی مهدوی