از درد،
دل بریده حتماً چاقو
که هی میرود و برمیگردد
و غیظ میان دو ابرو
یعنی تردید تسکین
اگر منم خون از بریدگی
که نخواهم ایستاد
آنقدر خواهم رفت که تمام شود حضور
پس ای درگاهِ لختگی
بسته نشو که بیرون شوم
به وقت زخم
زخم دور...
کتاب ها
Books
اشعار
poetry
صوت ها
audios
ویدئوها
videos
متولد 1359، اردبیل. مجموعهی منتشرشده: «مرگ یک دست سفید میپوشد»
از درد،
دل بریده حتماً چاقو
که هی میرود و برمیگردد
و غیظ میان دو ابرو
یعنی تردید تسکین
اگر منم خون از بریدگی
که نخواهم ایستاد
آنقدر خواهم رفت که تمام شود حضور
پس ای درگاهِ لختگی
بسته نشو که بیرون شوم
به وقت زخم
زخم دور...