رمندهتر میخواهمت
دوشیزهی حجرههای نور
با لحنی از بهار
و نَفَسی از صبح
چشم که میگشایی
بر نَفَسهای خود میلرزم
و ضربههای تو
همواره
عشق را
خوش منظر میکند
لذتی خوانا
مرا صیقل میدهد
هرگاه
که سینه به نیزهی تو میدهم...