شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

زنی که استخوان‌هایش را پُک می زند

زنی که استخوان‌هایش را پُک می زند

و نیمه‌شب

خاکستر خود را از روی پُل

به رودخانه پرت می‌کند

«پری کوچک غمگینی است»*

که صبح به روی آب می‌آید

خزه‌ی موهایش را در قوری دَم می‌کند

فلس‌های ریخته روی فرش را می‌روبد

و برای تندیسِ گچیِ ونوس

باله می‌رقصد

آذری می‌خواند

چنگ می‌زند

به پیراهن مردی

که روزی

از تابلوی روی دیوار

رفت

زنی که هر صبح

فراموش می کند

باله هایش را

درکدام لباس جاگذاشته است

و هر شب

با کبریتی در مُشت

به سمت پل می‌رود...

 

*از فروغ فرخزاد

 

 

 

مریم یوسفی

تک نگاری

شعرها

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

حامد ابراهیم پور

زیرپوست شهر

زیرپوست شهر

محمود معتقدی

کاج 

کاج 

ندا حاتمی

و لبت دستش نمی‌رسد به من

و لبت دستش نمی‌رسد به من

علیرضا خسروانی

ویدئو