شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بالا و پایین

تهران پایین و بالا... هیچ فرقی با 
تهران بالا و پایین ندارد 
و من تا رسیدم به این هیچ
بسی تاس انداختم در این سال سی

چه روزها که ایست گاه به ایست گاه خودم را 
با دست بسته بالا کشیدم از این شهر و 
چه شب‌ها که با چشم خسته پایین ...
تو پایین کشیده‌ای تا حالا؟
طعم تلخ برگشتن به خانه‌ی اول را چشیده‌ای؟
طعم ترسیدن از ریسمان سیاه و سفید را چه‌؟
شرط می‌بندم از وقتی که راه افتاده‌ای 
فقط بالا کشیده‌ای 
هرچه دم‌دستت رسیده 
حتی پله‌ها را بالا کشیده‌ای
وگرنه چطور می‌شود که من 
سی سال تاس بیندازم و 
یکی پله نیاورم 
مگر پله‌های کلنگی این آپارتمان‌های اجاره‌ای
که هر صبح پایین و 
هرشب بالا می‌آورندم
توی این خانه‌های سیاه‌و‌سفید که خوب شد فهمیدم
با خانه‌های سفیدوسیاه فرقی ندارند

تو هرچه خانه هم بوده را بالا کشیده‌ای
به‌جز خانه‌ي اول که کارش
برگرداندن من است 

این تاس آخر من است
به مارهایت آماده‌باش بده...

بهزاد زرین‌پور

شعرها

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

مهدی فرجی

مادر

مادر

حسن بهرامی

  شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

 شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

بهراد باغبانی نیک

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

الهام جهانبازی گوجانی