نمیدونم این عشقه یا عادته
سکوتش معمای این ماجراست
نمیخوام به رؤیاش، دل خوش کنم
به تقدیر شومی که بیانتهاست
نباید بذارم به من شک کنه
دروغای من، سرپناه منه
نمیخوام ببازم ولی قلب من
تو دستای اون، تندتر میزنه
خدایا کمک کن که طاقت بیارم
تو این روزهایی که آخر نداره
خدایا کمک کن که عاشق بمونه
خدایا کمک کن که طاقت نیاره
مثه کوه یخ زلزده تو چشام
فقط باید این کوهو آبش کنم
غرورش یه آرامش مبهمه
که باید بجنگم؛ خرابش کنم
نمیذارم اینبار من بشکنم
یه دیوار دور دلم میکشم
من آمادهی این نبردم، ولی
چه جوری بجنگم، اسیرش بشم؟
خدایا کمک کن که طاقت بیارم
تو این روزهایی که آخر نداره
خدایا کمک کن که عاشق بمونه
خدایا کمک کن که طاقت نیاره