تو میدانی
کارهای خانه میتواند آدم را بکشد سیلویا
خردههای نان و غذا روی اجاق گاز
لکههای سمج چربی در فر
موها و پرزها بر سرما و سپیدی سرامیک
و تلنبار ظرفها در سینک
دشمنانی سرسخت، موذی و استوار
اشیاء خونبارند سیلویا
هرچیزی باید پاکیزه در جای خودش قرار یابد.
پولیورها در کمد دیواری
ظرفها در کابینت
باقیماندهی غذا در یخچال
مالیخولیا در کدام گنجه جای میگیرد؟
با روز چهباید کرد؟
مثل مربای بالنگ، لزج
دستوپای آدم را میبندد...
حواست به یخچال هست سیلویا؟
به هر روز تدارک صبحانه
ناهار
شام
به ظرف بُنشن
سیبزمینی
تخممرغ
بکینگ پودر
و تاریخ انقضای شیر
به غذای بچه، گریهی بچه، داروی بچه
و جای مردی که رفته است
-انگار که هر بار با سر در حوض آب یخ فروبروی-
حواست به کاغذهای شعرت
به تداعیها و استعارهها
کتابهای نیمهتمام روی میز
و افسردگیت که نمیتواند برق بیندازد
جلابدهد و زمستانی طولانی را تابآورد.
نمیتوانی با کسی حرف بزنی
بین لبهایت
کلماتیست که هنوز شعر نشده
جایزهها
مدارک تحصیلی
و روانکاوها نجاتمان نمیدهند سیلویا
به آنها بگو
آنقدر کابوس میبینی
که بیداری
استراحت پس از خواب است.
مکالمات افلاطون زیباست.
اما نجاتمان نمیدهد.
کارهای خانه آدم را میکشد.
سیلویا