بشارت ویرانی
به عشوههای ساعتی که آفتاب گردان است
تا حضورِ تو گنجی باشد
در آفتاب
و ایمان عیب در جوانههای درختِ سیب
ویرانی از کدام طرف میآیــد
پنهانت کنم میانِ معماریِ ذکر و اسلیمیِ انهدام
دلپذیریِ لبخندی که با حضور تو هماهنگ است.