شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به سیگاری پناه می‌برم

به سیگاری پناه می‌برم
که کاشته‌ام میان دندان‌هایم
دیواری که خم می‌شود
روی نگاهم
و باران می‌زند
میان نارنگی‌ها
لی‌لی می‌کند شهر را
از خانه تا فلکه‌ی آب
موزاییک‌ها را می‌بندد
صحن را می‌بندد
پنجره‌ها را می‌بندد
و از خیابان شیخ طبرسی تا بازار
در عکاسی گم می‌شود
نه نقل خریده‌ام نه شعر
حالا تمام ماشین‌های حرم را
که سوار شوم
باز هم پله برقی را دوست دارم.

مرضیه انصاری

شعرها

از ابر و چشم

از ابر و چشم

م. مؤید

كازابلانكا‌(2)

كازابلانكا‌(2)

محمود بهرامی

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

زینب حسن پور

بمب

بمب

بکتاش آبتین