از چشمهایم سخن بگو
از دو ساحرهی غمگین
با دو فنجان قهوه در دست
از دو کندوی عسل
آرمیده در کوههای سبلان
از موهایم سخن بگو
از موجهای خروشان خزر
از پیچکهای پیچیده دور درخت کهنسال سرم
از گونههایم بگو
از دو طاقدیس برآمده
از برخورد عاشقانهی دو خشکی جدا افتاده ازهم
از لبهایم
از دو ماهی قرمز بازیگوش
توی تالاب انزلی
آری سخن بگو
از صورتم
از این داغترین بیابان جهان
کریستف کلمب من
کمی محتاطتر مرا کشف کن
سرخپوست وحشی تنم
تاب اشغال ندارد.