شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

نه سایه بود

نه سایه بود
نه درخت و کلاغ
که در سکوت عصر
زُل زده بود به آسمان
و ملافه‌های چرک‌مُرده
که مدام در نسیم درز پنجره
خواب‌هایت را آشفته می‌کرد
امروز را درون این اتاق
مثل دهانه‌های پل
که دندان نشان می‌دهند
بر انعکاس آب و ابر
شناور باش
فرقی نمی‌کند کنار پنجره 
درون حیاط
یا مثل همین الان
درون اتاق و
آشفتگی خط‌های سفید بالش
چقدر این هذیان‌ها
به کابوس می‌رسند
به درخت روبه‌رو
دیوار گذشته از نیمه‌های شب
هیاهوی اشیاءِ کنار میز و تخت
که زُل زده‌اند
به آسمان

تمام این شب
به گلوله‌هایی فکر می‌کنم
که بر شقیقه‌ام شلیک می‌شوند
خواب‌هایم
با بالش
متلاشی می‌شوند

دست‌هایم خیسِ خواب و خون شده‌اند
و از ملافه سُر می‌خورند
تا گُل‌های برجسته‌ی کف اتاق
فردایی در کار نیست
همه‌جا پُر از پَر کلاغ است
که درون شقیقه‌هایم
ممتد و بی وقفه
فقط جار می‌کشند.

رسول معرک‌نژاد

تک نگاری

شعرها

قدمت را بزن، نمی فهمند

قدمت را بزن، نمی فهمند

محمود صالحی‌فارسانی

مثلاً

مثلاً

عبدالعلی عظیمی

نیمی که مرده  بر شانه‌های تو

نیمی که مرده  بر شانه‌های تو

یلدا منتظری

 اما ترافیک تردد گوزن‌ها به سوی ماه

 اما ترافیک تردد گوزن‌ها به سوی ماه

مظاهر شهامت