شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشد؟
هرچه خوبی بکنی با دل تو بد باشد؟
تو به ایمان برسی اینکه کسی جز او نیست
او بر عکسِ تو به هرچیز، مردد باشد
تو به هر در بزنی تا که به دست آوریاش
و جوابش به تو یک عمر فقط، رد باشد
بنشینی دوسه تا شعر بگویی که مگر،
یکی از اینهمه، شعری که بخواهد باشد
همه دلدادهترین فرد تو را بشناسند
او به دلسنگترین فرد زبانزد باشد
شده از نمنم باران دلت خیس شوی؟
دائما مشق تو، آن مرد نیامد باشد؟
تو ندیدی که چه سخت است ببینی عشقت،
پیش چشمان تو با او که نباید؛ باشد!
چه کنم با دل دیوانه که با اینهمه باز،
سعی دارد که به این عشق، مقید باشد
بهتر این است که من هم بپذیرم آری،
بپذیرم که محال است وَ باید باشد