چندتا مستطیل روی همم در دلم جای چند دایره است
غصّه که ریز ریز میلولد توی اشکال من محاصره است
دستم از مستطیل بیرون است پایم از مستطیل افتادهاست
خواهشاً روی هم نچینیدم دستوپاهام توی هم گره است
وسط شهر رندهام بکنید یا رگو پوستِ مرا بکَنید
خونو آوازهام میریزند تنِ من ایدهای به منظره است
من که مین عملنکردهایام بیشتر توی خواب میبینم
رقص ماهیِ بالداری که جای آوازِ توی حنجرهاست
چشمِ در نورهام باروت است دستِ در زورهام باروت است
روی شکلِ صدام خرخره است دهنم باد توی فرفره است
عصرهایم که توی ماشین است یک خیابان رو به میدانم
از خودم میکَنم اتاقم را فکر من جای چند پنجره است