تقدیم به کادر درمان کووید 19، دلسوزانی از خاطرهای دور
که شکل خودخواهی ما نیستند.
باد
ایستاده نایستاده
درجا میزند
در یک گُلهجا.
صحنهی جهان
چشمبهراه اوست و او
در این یک گلهجا
قدمرو میرود
عیناً دلقکی
که نمیتواند دست بکشد
چون در جایگاهِ خالی از تماشاچی
بچهای خشکش زده
از یاد برده
که پلکی دارد.
در لابهلای برگها
چیزی هست
که برگبهبرگ سرایت میکند
که حس میکنم هست
فکر نمیکنم
خیال رفتن داشته باشد.
باد یعنی
تشخیص میدهد
این بالهای نمدار پروانه است و آن
پیلهی خالی؟
شاید باد
ایستاده
تا پروانه بالهایش خشک شود
اما نایستاده
تا پیلهی شکافته را گموگور کند.
کیست که میخواهد
رد کرمبودنمان را
گم کنیم؟
باد نیست
هر که هست
مثل ما
خیلی بیش از آنکه حس کند
فکر میکند.