شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آغوش او قوهای خود را می‌فروشد

آغوش او قوهای خود را می‌فروشد
چشمانش آهوهای خود را می‌فروشد
کوری* تمام شهر را بلعیده، نقاش-
کم‌کم قلم‌موهای خود را می‌‌فروشد
این روزها تندیس بانوی عدالت
سنگ ترازوهای خود را می فروشد
وقتی که خالی می‌شود دستان بابا
مادر النگوهای خود را می‌فروشد
تسخیر کرده روح شهری را تن او
یک زن که جادوهای خود را می‌فروشد
بر شانه می‌ریزی و یا می‌بافی اما- 
این‌جا زنی موهای خود را می‌فروشد
این آسمان دیگر ندارد جای پرواز
دارد پرستوهای خود را می‌فروشد

*کوری: اشاره به رمان کوری، اثر ژوزه ساراماگو

سمیرا عرب

تک نگاری

حصر خانگی

حصر خانگی

علی باباچاهی

شعرها

برادر

برادر

امیررضا وکیلی

حقیقت دارد

حقیقت دارد

حامد رحمتی

کراسەکەت بتەکێنە لە زەوی و تۆز و تینوویەتی

کراسەکەت بتەکێنە لە زەوی و تۆز و تینوویەتی

عطا ولدی

سفرنامه

سفرنامه

عبدالعلی عظیمی