چقدر قندِ برهنه دارد این گلو،
این گنجشکِ گهوارهْ خواب.
در من درآ
من از هر چیزی
چراغی برای شعر... روشنائیدهام.
خوابا ای خلافِ حلال
خوشاتنانهی بیعیب
ای سِرِّ غیب.
حیرتِ هر مستِ می نخورده
همین است:
من بینوشت وُ
تو کاملاً خوانا.
وَه... وَه... از این حَظِ بیحیا
بیا
این حوالهی من است
هم از اَزَل.
هی علتالعلل!
پشتِ سرت
درگاه را به رویِ دریا ببند،
من هستم... !