شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

این دانه‌ی فلفل عطر تو را دارد بلاتشبیه

دست‌هام را کرده‌ام توی جیبم و سوت می‌زنم
تنها کاری که برمی‌آید ازم
پري‌داري مي‌‌كني
طايفه‌اي را بسته‌اي به تختم
طايفه‌اي را گذاشته‌‌اي توي عكس‌هات
توي خيابان يكي‌‌ صدات را دارد                يكي صورتت
يكي مثل تو رد مي‌شود از خيابان
زنجير مي‌كرديم به دماوند بهتر از اين بود هزار پري باشي دور و برم
 
کف دستم نوشتی دوستم داری
طلسمی که به هر چه زدم  پر از شبیه تو شد

محمد طلوعی

شعرها

بدون وقفه دویدن

بدون وقفه دویدن

فرزین منصوری

به کوتاهی یک رؤیا

به کوتاهی یک رؤیا

واهه آرمن

در گلوگاه اصلی شکم

در گلوگاه اصلی شکم

رسول کاوه

جای امن

جای امن

واهه آرمن