کریما!
یاکریمان؛
به یمن نام تو
در شهر
جولان میدهند
ور نه
تیرها تیزندو
منقلها پر خون
و انسان
غرق سرگرمیِ خون
نامت:
سپیده
دمانِ عشق است
خوشید
از سپیدی چشمانت میروید
من
از سیاهی چشمانت
در سیاه و سفید روزگار
اسیریم
شب؛ روز میشماریم
روز؛ شب
و دریغا
هرگز
آغاز نمیشویم
میدانم
سبز زندگی
در چشمان توست
زرد بندگی
در قلبِ من
با من بگو
زیتونها
کی میرسند!؟
کاش!
چشمم عنایتت
همواره
نامم باشد
در سیاه و سفید روزگار
اسیریم
روز؛ شب میشماریم
شب؛ روز
و دریغا
هرگز
تمام نمیشویم
نامت
سپیدهدمان عشق است
از سرگرمی شب؛ نور
از نور، نام تو میروید