انتظار را نمیشود
مثل ساعت
به نگاهی انداخت گوشهی اتاق
یا كهنهاش كرد مثل كفشهایی كه بسیار با تو راه آمدهاند
پاره پاره نمیشود این روزنامهی لعنتی
كه خبر میدهد
درد را
باید مثل سیگار كشید
و آرام آرام به دودی كه در چشم و سینه می ریزد
عادت كرد
مهم رسیدن كسی از راه نیست
ما مردمان ِ منتظری هستیم