شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

انتظار را نمی‌شود

انتظار را نمی‌شود
مثل ساعت
به نگاهی انداخت گوشه‌ی اتاق
یا كهنه‌اش كرد مثل كفش‌هایی كه بسیار با تو راه آمده‌اند
پاره پاره نمی‌شود این روزنامه‌ی لعنتی
كه خبر می‌دهد
درد را
باید مثل سیگار كشید
و آرام آرام به دودی كه در چشم و سینه می ریزد
عادت كرد
مهم رسیدن كسی از راه نیست
ما مردمان ِ منتظری هستیم

یاور مهدی‌پور

تک نگاری

شعرها

نفست را حبس کن

نفست را حبس کن

محمد شیرازی

از ابر و چشم

از ابر و چشم

م. مؤید

گاهی به این‌جا می‌رسم

گاهی به این‌جا می‌رسم

محمود معتقدی

این بهار را هم  نمردم و دیدم:

این بهار را هم  نمردم و دیدم:

ایرج کیا