شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

همیشه زنم می‌رود که چای بیاورد

همیشه زنم می‌رود که چای بیاورد
اما نمی‌آید و زن دیگر
استکانی نیمه‌پُر روی میز می‌گذارد
که: سرد نشود!
همیشه کسی به جای من شعر می‌گوید
و کسی دیگر استکانی نیمه پر را سر می‌کشد
لبش می‌سوزد و در تمام این مراحل
بوی پرتقال هوا را مومیایی کرده
برای چند سال بعد.

بهزاد خواجات

تک نگاری

شعرها

یک تفنگ 

یک تفنگ 

مجتبی هژبری

پیش‌تر‌ها

پیش‌تر‌ها

نسرین بشردوست

سی و پنجمین تیغ توی تنم

سی و پنجمین تیغ توی تنم

اندیشه فولادوند

سرآخر

سرآخر

ستار جانعلی‌­پور