شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

همیشه زنم می‌رود که چای بیاورد

همیشه زنم می‌رود که چای بیاورد
اما نمی‌آید و زن دیگر
استکانی نیمه‌پُر روی میز می‌گذارد
که: سرد نشود!
همیشه کسی به جای من شعر می‌گوید
و کسی دیگر استکانی نیمه پر را سر می‌کشد
لبش می‌سوزد و در تمام این مراحل
بوی پرتقال هوا را مومیایی کرده
برای چند سال بعد.

بهزاد خواجات

شعرها

شب را که ورق بزنی

شب را که ورق بزنی

علیرضا ملک زاده

بمب

بمب

بکتاش آبتین

مادر

مادر

حسن بهرامی

بی‌شرف های دور من: بسیار

بی‌شرف های دور من: بسیار

فرزین منصوری