شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

نزدیک بود بی‌محابا
از خیابان بگذرم
نابینایی که ناگهان
چشمش به تو...

بی عشق...
یک زن
می‌تواند
تمام چراغ‌ها را خاموش کند
حتی...

من همان گلوله‌ای 
که صدایش
فراری‌ات داد
تو
همان...

زن‌هایی که از انجمن ادبی برمی‌گردند
قرار نیست
همگی
عاشق...

باران
مأمور شهرداری است
که چاله‌ها را 
پر می‌کند
به...

شعرها

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی

 خواب تمام نمی‌شود

خواب تمام نمی‌شود

مهدی اکبری فر

سطور بی تعبیر

سطور بی تعبیر

مهشید رستمی

بر پیراهن بیمارستان

بر پیراهن بیمارستان

فرخنده حاجی زاده