شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

نزدیک بود بی‌محابا
از خیابان بگذرم
نابینایی که ناگهان
چشمش به تو...

بی عشق...
یک زن
می‌تواند
تمام چراغ‌ها را خاموش کند
حتی...

من همان گلوله‌ای 
که صدایش
فراری‌ات داد
تو
همان...

زن‌هایی که از انجمن ادبی برمی‌گردند
قرار نیست
همگی
عاشق...

باران
مأمور شهرداری است
که چاله‌ها را 
پر می‌کند
به...

شعرها

مادر

مادر

حسن بهرامی

زیبایی‌اش را به خیابان می‌برم

زیبایی‌اش را به خیابان می‌برم

سیمین رهنمایی

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست

زری قهار ترس

سه شعر برای گرگ و ماه

سه شعر برای گرگ و ماه

محمود بهرامی

ویدئو