در من تمنایی قد علم کرد و گیاه ِ مرده بازآمد
رقصیده
به طوطیان سلام شور؛
حفرهی دور از کنارههای ریشه
آبیخرام، سوختهتر
نجوای کم از طالع خوشه
از اهتمام پارهی لبها
در من تمنایی
گیاه مرده بازآورد
آمد جوانْرشته های آبی به ذره سوی نمک
رقص را سوختهتر آمد