هرچند جامعه‌ی آماری ما چندان بزرگ نبود و اگر هم بود باز هم در نظرسنجی‌ها ادعای قطعیت و جامعیت نمی‌توان داشت، اما شعرهای برگزیده‌‌ی شاعران و منتقدان کم‌وبیش نا‌هم‌نسل و نا‌هم‌سلیقه دست‌ ما را برای تحلیل و کنجکاوی آن‌قدرها هم خالی نمی‌گذارد. بیشترین آراء نصیب دو شعر مشهور و محبوب خانه‌ام ابری‌ست و ری‌را شده و در رتبه‌ی بعد شعرهای مهتاب، برف و افسانه قرار می‌گیرند. جمع، جمع آشنایی است انگار. در کل این فهرست نهایی تقریباً می‌توان گفت که غافلگیری خاصی وجود ندارد. هیچ شعری نیست که بگوییم نمی‌شد پیش‌بینی کرد که در زمره‌ی بهترین‌های نیما باشد. شاید غافلگیری بیرون از این فهرست جمع‌و‌جور قرار می‌گیرد؛ یعنی جایی که متوجه می‌شویم شعرهایی چون مرغ آمین، ماخ‌اولا، کار شب‌پا، پادشاه فتح و در فروبند در هیچ‌یک از فهرست‌ها جایی ندارند. در میان این جامانده‌ها چهار شعر نخست، بارها بابت ساختار و مفاهیم و نوآوری‌هایشان ستایش شده‌اند و آخری -یعنی در فروبند- نقل است شعر محبوب خود نیما هم بوده و اگر در محفلی سردماغ بوده و از او می‌خواستند شعری بخواند، این را می‌خوانده است. سرجمع می‌شود نتیجه گرفت نیما نیز از این قاعده‌ی تاریخ هنر مستثنی نیست؛ آنچه زمانی ممکن است به عنوان اثری درخشان و تراز اول ارزیابی شود، بعید نیست به مرور زمان اهمیت خود را از دست بدهد و در عین حال معیارهای ارزیابی کیفیت هنری در هر برهه نسبت به برهه‌ی دیگر متغیر خواهد بود. هر چند مفهوم «کلاسیک‌ شدن» معمولاً خلاف این روند عمل می‌کند.
باری، دو شعر محزون، کوتاه و به یادماندنی از نیما محبوب‌ترین‌های این نظرسنجی جمع‌و‌جور بوده‌اند. هر کدام البته در جغرافیای شعر او ساحتی متفاوت را به خود اختصاص می‌دهند. خانه‌ام ابری‌ست شعری است به نسبت صریح، ساده و احساس‌گرایانه که با تعابیری نمادین حس درونی راوی را به دنیای پیرامونش تعمیم می‌دهد. حسی از انسانی در آستانه‌ی فروپاشی از ملال و بغض، همانند ابری که در آستانه‌ی باریدن است. همین‌جاست که واژه‌ی «خانه» مفاهیم ضمنی و درون‌متنی خود را به رخ می‌کشد و معنای وطن و حتی دنیا را نیز نمایندگی می‌کند. از یک منظر شاید بشود گفت اندوه عمیق این شعر و روایت پنهان و بیان استعاری‌اش مهم‌ترین عناصری هستند که به چشم می‌آید. با زبانی ساده اما سطح بالا که گاه به‌شدت به زبان معیار نزدیک می‌شود و گاه وجوهی از زبانی فاخرتر را بازنمایی می‌کند. آن‌هم انگار با منطقی مبتنی بر دکلماسیونی دراماتیک، چنان که حس می‌کنیم راوی ابتدا دارد در دل خود چیزی می‌گوید و بعد از فرط حزن حرفش را با صدایی رساتر بیان می‌کند و در سطر «آی نی‌زن...» به فریاد می‌رسد و فریادش شاید در همان باد «خرد و خراب و مست» گم می‌شود و دوباره در انتهای شعر راوی بر خویش می‌ژکد. هم ایماژها و هم منطق درون‌متنی شعر ساختار و معادلات بسیار ساده اما مستحکمی دارند. نیروی شر از یک المان به المانی وسیع‌تر گسترش می‌یابد و امید را به نابودی می‌کشاند. ابری بودن خانه به کل زمین تسری می‌یابد؛ باد خرابی خود را به کل دنیا تسری می‌دهد و تنها نی‌زن است که در میان این طوفان و ویرانی نوای خود را دارد به راه خویش ادامه می‌دهد. فارغ از مباحث فنی و تخصصی در باب خانه‌ام ابری‌ست، مهارت نیما در ساختن و القای این شر و خرابی اپیدمیک شاید مهم‌ترین دلیل انس و علاقه‌ی ما به آن، در روزگار کنونی باشد. 
در سوی دیگر اما شعر ری‌را قرار می‌گیرد. شعری نمادگرا و پیچیده با آن استفاده‌ی هوشمندانه و نبوغ‌آسای شاعر از موتیف صدا. جست‌وجویی برای یافتن سرچشمه‌ی صدایی که گویا ورای اصوات انسانی است. شعری که راوی آن در گزارش هیچ‌یک از رخدادها قطعیتی نشان نمی‌دهد. صدایی از سرچشمه‌ای غیرقابل رؤیت در فضایی جادویی و غریب هست و نیست. صدای آدمی هست و نیست؛ صدایی از موجودی که می‌خواند و خواندن نمی‌تواند. همین عدم قطعیت، همین جولان نمادها و همین روایت تودرتوی پیچیده‌ی متناقض است که ری‌را را بدل می‌کند به یکی از زنده‌ترین و پویاترین اشعار کارنامه‌ی نیما. شعری که اگر نمی‌دانستیم نیما سروده و دهه‌ها از خلق آن می‌گذرد و البته اگر استفاده‌اش از ارکان عروضی متعادل‌تر یا کم‌رنگ‌تر بود، شاهکاری از همین روز و روزگاری تلقی‌اش می‌کردیم. بس که گستره‌ی تأویلی و زیبایی‌شناختی آن وسیع است و نبوغ‌آمیز. ری‌را البته بر خلاف خانه‌ام ابری‌ست شعری الیت جلوه می‌کند. نه در روساخت و نه در فحوا ساده نیست و هنوز هم در باب معنا و تفسیرش مجادله‌هاست. برخی آن را شعری نمادین اما آرمان‌گرایانه می‌انگارند و برخی رمزگان سمبلیک آن را به امری استعلایی اما لاییک نسبت می‌دهند. اگر بخواهم فرصت‌طلب باشم و درجا نتیجه‌ای خیلی کلی بگیرم باید بگویم که این دو شعر نماینده‌ی دو مهارت متفاوت از نیما هستند که هر دو مهارت، هنوز هم در این روزگار ما را مسحور خود می‌کنند: تاثیر عاطفی و بیان رازآلود منطبق بر عدم قطعیت. 
داروگ و مهتاب که در رده‌های بعدی این فهرست جای گرفته‌اند، هر دو از کامل‌ترین تجربه‌های شعری نیما هستند. اجراهایی دقیق و منطبق بر پیشنهادهایی که او به شعر نوین فارسی ارائه می‌کرد؛ چه از منظر تلاشی که برای رسیدن به دکلماسیون طبیعی کلام و تبیین عروضی که به شعر ایران عرضه می‌کرد، چه استفاده‌اش از عناصر طبیعت پیرامون که در خدمت اجرایی سمبلیک قرار می‌گیرند، چه در ارتباطش با جهان بیرون از متن و ایجاد یک شبکه‌ی معنایی منسجم و ارائه‌ی هنرمندانه‌ی «شرایط بشری» زمانه‌ی خویش. فارغ از این باز هم هر دو شعر بخش زیادی از بنیه‌شان را از تأثیرگذاری عاطفی و حزن عمیق‌شان می‌گیرند. اگر دوباره بر این مفهوم تأکید می‌شود به این دلیل است که گویا چنین هم‌نشینی خجسته‌ای، امر مهمی در بازخوانی شعر نیماست. مروری کنیم بر باقی شعرهای این فهرست: برف، افسانه، تو را من چشم در راهم، هست شب، اجاق سرد، ققنوس، در شب سرد زمستانی و آی آدم‌ها. شعرهای کاملاً فنی و متکی به بدعت‌های ساختاری از یک‌سو، و شعرهای کاملاً متکی به تأثیر عاطفی از این فهرست بیرون مانده‌اند و در عوض-تقریباً تمام شعرهای منتخب- آن‌هایی هستند که هر دو خصلت را در خود دارند؛ هم زیبایی و لذت تخدیری دارند و هم بدعت و انسجام تکنیکی. یعنی این‌ها شعرهایی هستند که گذر زمان حریف‌شان نمی‌شود. هم به جوشن خلاقیت فنی مجهزند و هم از آب حیات لطافت حسی و تأثیر عاطفی نوشیده‌اند و این‌گونه خود را از انقضاء و شمول مرور زمان رهانیده‌اند. یک‌بار دیگر اگر این اشعار را مرور کنیم، می‌بینیم که فارغ از آن شاکله‌ی هوشمندانه و پرآموزه‌شان هر کدام سطری دارند که سال‌هاست در دل و ذهن‌ نسل‌های مختلف مرور می‌شود: از «تو را من چشم در راهم» تا «یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان»؛ از «خواب در چشم ترم می‌شکند» تا «داروگ کی می‌رسد باران؟» و البته حدیث این خانه که گویا هنوز هم ابری‌ست... 

این خانه هنوز هم ابری ست

هرچند جامعه‌ی آماری ما چندان بزرگ نبود و اگر هم بود باز هم در نظرسنجی‌ها ادعای قطعیت و جامعیت نمی‌توان داشت، اما شعرهای برگزیده‌‌ی شاعران و منتقدان کم‌وبیش نا‌هم‌نسل و نا‌هم‌سلیقه دست‌ ما را برای تحلیل و کنجکاوی آن‌قدرها هم خالی نمی‌گذارد. بیشترین آراء نصیب دو شعر مشهور و محبوب خانه‌ام ابری‌ست و ری‌را شده و در رتبه‌ی بعد شعرهای مهتاب، برف و افسانه قرار می‌گیرند. جمع، جمع آشنایی است انگار. در کل این فهرست نهایی تقریباً می‌توان گفت که غافلگیری خاصی وجود ندارد. هیچ شعری نیست که بگوییم نمی‌شد پیش‌بینی کرد که در زمره‌ی بهترین‌های نیما باشد. شاید غافلگیری بیرون از این فهرست جمع‌و‌جور قرار می‌گیرد؛ یعنی جایی که متوجه می‌شویم شعرهایی چون مرغ آمین، ماخ‌اولا، کار شب‌پا، پادشاه فتح و در فروبند در هیچ‌یک از فهرست‌ها جایی ندارند. در میان این جامانده‌ها چهار شعر نخست، بارها بابت ساختار و مفاهیم و نوآوری‌هایشان ستایش شده‌اند و آخری -یعنی در فروبند- نقل است شعر محبوب خود نیما هم بوده و اگر در محفلی سردماغ بوده و از او می‌خواستند شعری بخواند، این را می‌خوانده است. سرجمع می‌شود نتیجه گرفت نیما نیز از این قاعده‌ی تاریخ هنر مستثنی نیست؛ آنچه زمانی ممکن است به عنوان اثری درخشان و تراز اول ارزیابی شود، بعید نیست به مرور زمان اهمیت خود را از دست بدهد و در عین حال معیارهای ارزیابی کیفیت هنری در هر برهه نسبت به برهه‌ی دیگر متغیر خواهد بود. هر چند مفهوم «کلاسیک‌ شدن» معمولاً خلاف این روند عمل می‌کند.
باری، دو شعر محزون، کوتاه و به یادماندنی از نیما محبوب‌ترین‌های این نظرسنجی جمع‌و‌جور بوده‌اند. هر کدام البته در جغرافیای شعر او ساحتی متفاوت را به خود اختصاص می‌دهند. خانه‌ام ابری‌ست شعری است به نسبت صریح، ساده و احساس‌گرایانه که با تعابیری نمادین حس درونی راوی را به دنیای پیرامونش تعمیم می‌دهد. حسی از انسانی در آستانه‌ی فروپاشی از ملال و بغض، همانند ابری که در آستانه‌ی باریدن است. همین‌جاست که واژه‌ی «خانه» مفاهیم ضمنی و درون‌متنی خود را به رخ می‌کشد و معنای وطن و حتی دنیا را نیز نمایندگی می‌کند. از یک منظر شاید بشود گفت اندوه عمیق این شعر و روایت پنهان و بیان استعاری‌اش مهم‌ترین عناصری هستند که به چشم می‌آید. با زبانی ساده اما سطح بالا که گاه به‌شدت به زبان معیار نزدیک می‌شود و گاه وجوهی از زبانی فاخرتر را بازنمایی می‌کند. آن‌هم انگار با منطقی مبتنی بر دکلماسیونی دراماتیک، چنان که حس می‌کنیم راوی ابتدا دارد در دل خود چیزی می‌گوید و بعد از فرط حزن حرفش را با صدایی رساتر بیان می‌کند و در سطر «آی نی‌زن...» به فریاد می‌رسد و فریادش شاید در همان باد «خرد و خراب و مست» گم می‌شود و دوباره در انتهای شعر راوی بر خویش می‌ژکد. هم ایماژها و هم منطق درون‌متنی شعر ساختار و معادلات بسیار ساده اما مستحکمی دارند. نیروی شر از یک المان به المانی وسیع‌تر گسترش می‌یابد و امید را به نابودی می‌کشاند. ابری بودن خانه به کل زمین تسری می‌یابد؛ باد خرابی خود را به کل دنیا تسری می‌دهد و تنها نی‌زن است که در میان این طوفان و ویرانی نوای خود را دارد به راه خویش ادامه می‌دهد. فارغ از مباحث فنی و تخصصی در باب خانه‌ام ابری‌ست، مهارت نیما در ساختن و القای این شر و خرابی اپیدمیک شاید مهم‌ترین دلیل انس و علاقه‌ی ما به آن، در روزگار کنونی باشد. 
در سوی دیگر اما شعر ری‌را قرار می‌گیرد. شعری نمادگرا و پیچیده با آن استفاده‌ی هوشمندانه و نبوغ‌آسای شاعر از موتیف صدا. جست‌وجویی برای یافتن سرچشمه‌ی صدایی که گویا ورای اصوات انسانی است. شعری که راوی آن در گزارش هیچ‌یک از رخدادها قطعیتی نشان نمی‌دهد. صدایی از سرچشمه‌ای غیرقابل رؤیت در فضایی جادویی و غریب هست و نیست. صدای آدمی هست و نیست؛ صدایی از موجودی که می‌خواند و خواندن نمی‌تواند. همین عدم قطعیت، همین جولان نمادها و همین روایت تودرتوی پیچیده‌ی متناقض است که ری‌را را بدل می‌کند به یکی از زنده‌ترین و پویاترین اشعار کارنامه‌ی نیما. شعری که اگر نمی‌دانستیم نیما سروده و دهه‌ها از خلق آن می‌گذرد و البته اگر استفاده‌اش از ارکان عروضی متعادل‌تر یا کم‌رنگ‌تر بود، شاهکاری از همین روز و روزگاری تلقی‌اش می‌کردیم. بس که گستره‌ی تأویلی و زیبایی‌شناختی آن وسیع است و نبوغ‌آمیز. ری‌را البته بر خلاف خانه‌ام ابری‌ست شعری الیت جلوه می‌کند. نه در روساخت و نه در فحوا ساده نیست و هنوز هم در باب معنا و تفسیرش مجادله‌هاست. برخی آن را شعری نمادین اما آرمان‌گرایانه می‌انگارند و برخی رمزگان سمبلیک آن را به امری استعلایی اما لاییک نسبت می‌دهند. اگر بخواهم فرصت‌طلب باشم و درجا نتیجه‌ای خیلی کلی بگیرم باید بگویم که این دو شعر نماینده‌ی دو مهارت متفاوت از نیما هستند که هر دو مهارت، هنوز هم در این روزگار ما را مسحور خود می‌کنند: تاثیر عاطفی و بیان رازآلود منطبق بر عدم قطعیت. 
داروگ و مهتاب که در رده‌های بعدی این فهرست جای گرفته‌اند، هر دو از کامل‌ترین تجربه‌های شعری نیما هستند. اجراهایی دقیق و منطبق بر پیشنهادهایی که او به شعر نوین فارسی ارائه می‌کرد؛ چه از منظر تلاشی که برای رسیدن به دکلماسیون طبیعی کلام و تبیین عروضی که به شعر ایران عرضه می‌کرد، چه استفاده‌اش از عناصر طبیعت پیرامون که در خدمت اجرایی سمبلیک قرار می‌گیرند، چه در ارتباطش با جهان بیرون از متن و ایجاد یک شبکه‌ی معنایی منسجم و ارائه‌ی هنرمندانه‌ی «شرایط بشری» زمانه‌ی خویش. فارغ از این باز هم هر دو شعر بخش زیادی از بنیه‌شان را از تأثیرگذاری عاطفی و حزن عمیق‌شان می‌گیرند. اگر دوباره بر این مفهوم تأکید می‌شود به این دلیل است که گویا چنین هم‌نشینی خجسته‌ای، امر مهمی در بازخوانی شعر نیماست. مروری کنیم بر باقی شعرهای این فهرست: برف، افسانه، تو را من چشم در راهم، هست شب، اجاق سرد، ققنوس، در شب سرد زمستانی و آی آدم‌ها. شعرهای کاملاً فنی و متکی به بدعت‌های ساختاری از یک‌سو، و شعرهای کاملاً متکی به تأثیر عاطفی از این فهرست بیرون مانده‌اند و در عوض-تقریباً تمام شعرهای منتخب- آن‌هایی هستند که هر دو خصلت را در خود دارند؛ هم زیبایی و لذت تخدیری دارند و هم بدعت و انسجام تکنیکی. یعنی این‌ها شعرهایی هستند که گذر زمان حریف‌شان نمی‌شود. هم به جوشن خلاقیت فنی مجهزند و هم از آب حیات لطافت حسی و تأثیر عاطفی نوشیده‌اند و این‌گونه خود را از انقضاء و شمول مرور زمان رهانیده‌اند. یک‌بار دیگر اگر این اشعار را مرور کنیم، می‌بینیم که فارغ از آن شاکله‌ی هوشمندانه و پرآموزه‌شان هر کدام سطری دارند که سال‌هاست در دل و ذهن‌ نسل‌های مختلف مرور می‌شود: از «تو را من چشم در راهم» تا «یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان»؛ از «خواب در چشم ترم می‌شکند» تا «داروگ کی می‌رسد باران؟» و البته حدیث این خانه که گویا هنوز هم ابری‌ست... 

شعرها

رنگی بر دهان مرده ام بزن

رنگی بر دهان مرده ام بزن

فهیمه جهان آبادی

بدون وقفه دویدن

بدون وقفه دویدن

فرزین منصوری

شانم داوەتە بەر خۆر و

شانم داوەتە بەر خۆر و

میلاد امان الهی

یک تفنگ 

یک تفنگ 

مجتبی هژبری