گفتی خدا نخواست، نگفتی چرا نخواست
ما هم نخواستیم خدا خواست یا نخواست
شعر پرتو قبل از چاپ اول کتابش (کوچهباغیها، ۱۳۷۷، نشر سها) نقلونبات محافل ادبی و ورد زبان مردم کوچه و بازار بوده و هر کسی به فراخور غزلی، دوبیتیای یا بیتی از او در حافظهاش به یادگار داشته.
پرتو در قالبهای غزل، رباعی، دوبیتی و قصیده شعر سروده است، اما اهمیت غزلهای پرتو ـ در دورهای که هنوز جنگ میان شعر کلاسیک و نیمایی و بعدتر سپید گرم بود، و عمدهی نقد نوسرایان به زبان شعر قدما، دایرهی واژگانی آرکائیک، مضامین تکراری و ناکارآمد و بسته بودن ذهن شاعر در فرم و قالب بود ـ آنجا نمود پیدا میکند که غزلش جز قالب هیچکدام از مشخصههای شمرده شده را ندارد و اتفاقاً با شعرش راه را به کسانی نشان میدهد که دل در گرو شعر کهن دارند؛ که چگونه جامهی نو به شعرشان بپوشانند. این رویکرد هم تسلط او را به شعر قدما مینمایاند و هم مطلع بودن ایشان را از مقتضیات شعر امروز.
به هر روز نو، نغمهای نو مراست
که میراثخوار کهن نیستم
شعر پرتو، شعری مخاطبمحور است. در واقع، آینهی تمامنمای مسائل و مقتضیات روحی مردم است. شاعر آلام روحی و مسائل فرهنگِ جمعی را میسراید. راز ماندگاری و نفوذ شعر او در همین نکته نهفته است؛ آن هم در زمانی که از هیچ تریبون دیداری و شنیداری و نوشتاری رسمی و غیررسمی آگاهانهای بهره نبرده و خودخواسته عزلت و گوشهنشینی را ترجیح داده، اما شعرش چون برگ زر دستبهدست میشد و شهد میپراکند ـ گرچه در برابر دوستداران شعرش فروتن و خاکسار بود.
برگ طربش دستخوش باد خزان باد
آن باغ که آویخته در آن قفسی هست
غزل پرتو نازکخیالی سبک هندی و سادگی زبان سعدی را توأمان دارد، و شاید به همین دلیل است که هم مخاطب عام را همراه میکند و هم مخاطب خاص را از سرودهاش راضی نگه میدارد.
غزلهایی با ردیف اسمی سروده که زندهیاد دکتر مظاهر مصفا دربارهشان نوشته است: «ردیفهای اسمی صعب با همهی صعوبت طبیعت و حالت جداافتاده، بارور از درد و عطوفت گویندۀ هنرمند از یاد نمیرود. ردیفهایی که خود بارورکنندۀ ذهن گویندهاند و هر یک مفهوم و معنی بدیعی را از دوردستِ ذهن و تاریکخانهی دنیای درون دعوت میکنند، خفتگان دیر و دورافتاده را نهیب میزنند و در دسترس هنر گوینده مینشانند. چگونگی این ردیفسازی ـ ردیف جدا از کلمه قافیهی بینسبت و اضافت و گاه در حالت منادا، بیادات ندا ـ نه آنکه در شعر فارسی بیسابقه است، اما کیفیت گفتار پرتو خاصه با آن ردیفهای حکایتگر طبیعت، اسب، شب، غروب، درخت، شکوفه، خواب، رود، باد، ابر (این چهار با کلمهی قافیه پیوستگی نسبت و اضافت دارد)، جنگل، باران، زمین، کوه و ردیفهای دیگر که همه حکایتگر قدرت سرایندهاند.»
انتخاب چنین ردیفهایی تسلط شاعر را در استخدام کلمه و بیان موضوعات بدیع نشان میدهد و به نوعی توان شاعر را در انجام کاری صعب به رخ میکشد، اما سادگی کلام در توصیف طبیعت و آنچه با زندگی روزمرهی مردم عجین است از هر مخاطبی دلبری میکند.
پردهی شب را کشید از چهرهی خورشید، کوه/ با دهان درهها یک آسمان خندید، کوه
برده از چشم چمن نرگس بیمارش، خواب
مژه بر هم نزند در شب دیدارش، خواب
شکسته بغض توام گریه در گلو، پاییز
تو از کدام دیاری به من بگو پاییز
شکوه بیشهای و جلوی وقار ای اسب
مباد از تو تهی، دشت و مرغزار ای اسب
شب در کمین نشسته به هر رهگذر غروب
با خود ببر مرا به دیاری دگر غروب
شب چون رسد از راه به مهمانی چشمه
غوغای سکوت است و غزلخوانی چشمه
همچنین از ردیفهایی استفاده میکند که تکیهکلام مردم کوچه و بازار است و بعدها بسامد این ردیفها از مشخصههای شعر دههی هفتاد محسوب شد؛ ردیفهایی مثل چه بو، چه بهکم و...
این نگاه نو در کنار مضامینی نو همچون توجه به جریانات اجتماعی تاریخی معاصر، آزادیخواهی و آزادگیسرایی، همزیستی دوستانه و ستایش از طبیعتی که چون مادر، انسان را در گهوارهاش جای داده است، توجه به اسطورههای شفاهی فرهنگ عامه، یأس و نومیدی انسان معاصر، طنز تلخ و حسرت روزگار خوش گذشته، رثای دوست و دوستی و خاصهتر مردمی بودن و زبان مردم بودن، همراه با بیان صمیمی و استفاده از زبان بهروز و معیار فارسی در غزل، به باور بسیاری پرتو را در شمار پیشقراولان غزل نو قرار میدهد؛ راهی که با نام منوچهر نیستانی، نوذر پرنگ، سیمین بهبهانی، پزشکیان و در ادامه منزوی و بهمنی گره خورده است.
«مگر که سعدیِ کُردی زووانه عاشهقه پرتو»؛ مگر که سعدی کُرد زبان عاشق است پرتو.
«که نقل تر له دمِ وارد و شکر رشنیدن»؛ که نقل تر از دهنش میبارد و شکر میریزد.
واقعیت این است که سرودن شعر به زبان کُردی از دیرباز در بین علما و فضلای این دیار امری رایج بوده و جدا از اشعار شفاهی و نقل سینهبهسینه، آثار مکتوب بسیاری در این زمینه به جا مانده است. اثر گرانسنگ نامهی سرانجام از قدیمیترین سرودهها به زبان کردی است، و شاعران بزرگی چون سید صالح ماهیدشتی، ملا پریشان، مولوی کرد و دیگران به این زبان شعر سرودهاند که مضمون این آثار بیشتر بیان حالات عرفانی، سیر و سلوک، ذکر مقامات و نعت پروردگار و اولیاءاللّه است.
اما شعر کُردی پرتو، شعر مردم است و برای مردم. و آنچه او سروده را با گوشت و پوستشان لمس کردهاند؛ نامرادیها، ناکامیها، رنجِ نداشتنها، نرسیدنها، طنز و شوخی و خوشباشیها و در نهایت امید که چراغ راه آینده است. شعر کُردیِ پرتو همهی اینها را دارد، و در عین حال او از اسلوب و استحکام شعری عدول نمیکند.
پرتو برای اینکه هنرش را نشان بدهد با گذر از شعر هجایی کُردی، غزلهای کُردیاش را در وزن عروضی و در چند وزن جدید و کمتر استفاده شده سروده که شعرش را از دیگران متمایز میکند.
از آن جهت که واژگان مشترک کُردی و لکی و لری بسیار است؛ نفوذ شعر پرتو مختص به شهرهای کردزبان نیست. شعر کُردی او هم به همین نسبت در میان مردم این مناطق خواننده و طرفدار دارد.
در مؤخرهی کتاب کوچهباغیها شعرهای کُردی، و در چاپ چهارم هم تعدادی شعر فارسی با لهجهی کرمانشاهی (فارسی کرماشانی) افزوده شده که پرتو با زبان شیرین و نغزش از آداب و سنتهای قدیم شهر، عشق و عاشقیهای قدیم، پهلوانان و جوانمردان، محلات و گشتوگذار در باغها و کوچهباغها و... سروده است. این شعرها تاریخ شفاهی شهر کرمانشاه از کودکی استاد بوده و بهنوعی خاطرات جمعی مردم کرمانشاه است که با لهجهی شیرین فارسی کرماشانی در این دفتر آمده است.
خوشبختانه پرتو در زمان حیاتش ارجوقُرب بسیاری نزد مردم و صاحبنظران ادبیات این سرزمین داشته و همیشه مورد احترام و بالانشین چشم خاص و عام بوده است. در «کنگرهی مشاهیر کرد» که در سنندج برگزار شد ـ با اینکه در این کنگره شرکت نکرد ـ از پرتو بهعنوان یکی از مفاخر زندهی کرد تقدیر شد، و به همت دوستدارانش و گروه فرهنگی «دهنگ پهراو» از سال 1393 روز بیستوهفتم اردیبهشت را روز پرتوی کرمانشاهی نامگذاری کردند که هر ساله با برنامههای متنوعی برگزار میشود.
دربارهی شعر پرتو مجموعهی مفصلی از نقدها و نظرها در دو کتاب پژواک کوچهباغیها (گردآورنده: سها سلطانی، انتشارات سها، 1389) و پرتو مهر: ارجنامهی استاد پرتو کرمانشاهی (به کوشش ابراهیم رحیمی زنگنه و خلیل کهریزی، مؤسسهی فرهنگی سها ،1400) چاپ شده است.
همچنین به همت خانوادهی بزرگ پورناظری و آهنگسازی تهمورس پورناظری روی تعدادی از سرودههای پرتو، چند آلبوم موسیقی منتشر شده (آلبوم «سیوی سور»، «قطرههای باران»، «آوای باران»، «دیار مهر»، «دلآرا») و کارهایی نیز از جوانان هنرمند دیار بیستون در آستانهی انتشار است.
چه باک ار سخن هست و من نیستم
من آنم که جز در سخن نیستم