شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

از گل‌های نبوییده

چقدر مرگ به این اعلامیه‌ها چسبیده است
و چه خاطراتی که جا نمی‌ماند
بی‌حضور شماها از گل‌های نبوییده
و " تاب ِبنفشه" که می‌توانست
در وزش ِ آن طره ی به تنگ آمده از خیرگی
خیره‌ی خیره بمانَد.
و چقدر می‌توانست این ماه ِ لجوج
در نیلوفر ِآب‌ها
بی یک مشام کم
گونه‌ی خیس ِ گل را
ببوید وُ ببوسد
و یا ببوسد وُ ببوید.
آخ که چنان چسبیده‌اید به دیوار وُ
زل زده‌اید به هیچ
که انگار تا آن سوی هرگز
هیچ برق ِ چشم وُ لبی
روی رگ هایتان خط ِ آتشبازی عشق نبوده است
و در گیجگاه تان ِ تندی نبض
جای جای فواره ها را
ایستاده بر پنجه‌ی پا نبوسیده است.
از الفبای آن همه نامه‌ی گم شده در شب وُ
صورت‌های فرو رفته در بالش ِ اشک
چه کسی یک بغض 
به یادگار آویزه‌ی ِگلو کرده است؟!
من که گمانم روی دستم مانده است وُ
در آن را تخته می‌کنم.
چه پاهای گیجی دارد آن مرد
که با اعلامیه‌های فوت ِبیخ ِ گوش‌اش
با ریزه ِ سنگی بین دو انگشت
به سنگ قبرهای فراموش شده
ضربه می‌زند.
و چه بی جواب به خاک رسیده است
دست‌های آن زن
که در تایید تمنایش
هرگز خطی صادر نشد.
مدرسه را کجا قایم کرده‌اند که
بند ِ بی رمق ِگردن ِ آن کودک
خط ِ صلیب ِ عیساست
بر جلجتای سیگار وُ آدامس وُ داغی ِآسفالت.
راستی، من امروز در این خیابان ِ گم در بیابان
دنبال چه می‌گردم
و تو که پیش از شروع بازی
همه‌ی مسابقه ها را باخته ای
دنبال چه می گردی؟!
هی !
خوب تر نگاه کن که مرگ
به اندازه ی ده محاق
از اعلامیه‌ها بیرون زده است.
قسم به لب وُ جان ِ به هم رسیده‌ات
بهتر است که بی تیتر وُ عکس وُ تاریخ
نفس‌های آخرمان را
زیر اینِ آسمان سنگ شده
به همین دیوار ِ رو به رو بکوبیم
شاید ترک بر‌دارد.

نصرت‌الله مسعودی

تک نگاری

شعرها

سطور بی تعبیر

سطور بی تعبیر

مهشید رستمی

جاده‌ای سوخته مانده‌ست؛ و اخگرهایش

جاده‌ای سوخته مانده‌ست؛ و اخگرهایش

بابک دولتی

تو هم میروی

تو هم میروی

شمس آقاجانی

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

فرزانه میرزاخانی