شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

کَلَکی در کار است


کَلَکی در کار است
مُردن، این قدرها هم ...
        
هر چه می‌نویسم 
مارِ چهارسری می‌شود
گفتی: بر نیمکت‌های بی‌عشق
گریه‌ی ماه را بنویسم 

نفرین ابلیس
تکلیف تو را مثل تمام شهر روشن کرده 

از آسمانِ چندم بارید    درد؟           
وقتی جهالتِ ماه را دوره می‌کردیم 
کلمه‌ها عاصی بودند 
به دردهاشان دست کشیدیم
خوانِ چندم بود؟
در این خانه هزاران تیمارستان است 
خوانِ دوازدهم
مارستانی است مارانگیز
واژه‌هایم خسته‌اند...  

روح‌ انگیز کراچی

شعرها

سفرنامه

سفرنامه

عبدالعلی عظیمی

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

فهیمه جهان آبادی

موج‌هایش را بر پشت بسته بلند دریا

موج‌هایش را بر پشت بسته بلند دریا

قاسم درویشی دوراهک

باد سر میکوبد

باد سر میکوبد

فهیمه جهان آبادی