شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

کَلَکی در کار است


کَلَکی در کار است
مُردن، این قدرها هم ...
        
هر چه می‌نویسم 
مارِ چهارسری می‌شود
گفتی: بر نیمکت‌های بی‌عشق
گریه‌ی ماه را بنویسم 

نفرین ابلیس
تکلیف تو را مثل تمام شهر روشن کرده 

از آسمانِ چندم بارید    درد؟           
وقتی جهالتِ ماه را دوره می‌کردیم 
کلمه‌ها عاصی بودند 
به دردهاشان دست کشیدیم
خوانِ چندم بود؟
در این خانه هزاران تیمارستان است 
خوانِ دوازدهم
مارستانی است مارانگیز
واژه‌هایم خسته‌اند...  

روح‌ انگیز کراچی

شعرها

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

تمنا مهرزاد

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

هادی خور شاهیان

کابوس

کابوس

امیربهادر کریمی

این بهار را هم  نمردم و دیدم:

این بهار را هم  نمردم و دیدم:

ایرج کیا

ویدئو

خیمه شب باز

خیمه شب باز

سعدی گل‌بیانی