چند پرستوی مهاجر
آوردهاند
چشمهایی برشته از اندوه
نشسته بر تیرک عمودی دروازه
قسمهایی آیه آیه میریزند
و آنکس که میگوید راهبر راستین یکی شهر است، نباید خبر را با چشمان پیکها وارسی کند
خوابیدهای؟
جهان در خواب دشنامی سترگ
دستها میساید بهم
بودن و نبودنِ شمارهها را
چگونه بر خواب تو بایستم؟
شمارِ نفوس فی ضاله را
عبور نمیدهد
دانه دانه نفرات را
انگشتان محدود هیچ دستی
گرفتند شرق سیارهی عبوس را
سیاهسران سیاهجامه
لای موهایشان، روزناله میخوانند
چند گنجشک
جیک جیک جیک
کلاغی از دست داده پسر
شبها
غارزن است
فردای سیاهتر از موی سیاهسران صبحگاه را
خوابیدهای؟
خواب جهان در چشمها میرقصد
غمدله مینویسند
چند مستوره
بین چهار تا پنج صبح
خورشید، درخت بارداری نبود
درخت، دار است
بیهیچ رؤیای بهشت اشقیا
خورشید سایهها را زمین میزند فقط
امسال نیز
«بنابراین دوستت میدارم»
خوابت را
بردار
بر دار
بِدار
ببارد ابرهای سیاهسران بر وظایف درختان گردو که گردو نمیدهند
که دارند و دارزنند و دارشمارند
و دارند
راز اعداد جهنم را
«سپس تو را میخواهم»
آنگونه که تو را میخواهم
آزادی
از حنجره درخت بیرون بزن
بیدار شو
خواب جهان آشفته است