بیستوسه گلِ سرخ
بر خاک سردی پژمرده بود
بیستوسه پاییز زیبا
این مقدمهی رؤیاهای او نبود
تمام زندگیاش بود
کوتاه
شبیه نورافشانی شهابسنگی در تاریکی
او را به خاطر میسپارم
دختر جوانی که
برای پیداکردن آزادی
لای گلولهها و خاکها
گم شده بود