پُرگیستر از ابر
دردهای نمورِ من است
که درست
از مچِ دستم بافته میشود
تا دامنِ تو قد میکشد.
اگر دست از سرِ من،
سایه بردارد
کجای دلشورههایم خورشید نیست؟
البته که من
شرایط تو را وحشی میخواهم
ولی قرار نیست
که چشمهای منم از جنگل برگشته باشد.
هر زیبایی، ترسِ خودش را دارد،
ابری که گیس میبافد،
دامنی که قد میکشد،
و
الی عاشق که منم.