گریه نکن بانو
کمی روشن در فکرم بریز
و این قافیه را جای دندان افتادهات
ردیف تاتو کن بالای چشمت
از بس شعر خواندهای
دندانهایت سیاه شدهاند
در فاصلهی این دو پک سیگار
کمی کودن در حسم بریز
سیل صفهای مدید
در صف ارز
ارزاق
تو کافکا را به کافه متهم میکنی
مهتابی از شعورت میریزد
آزادی را با دماغ بالا میکشی
میشود کارناوالی از حرف
کارناوالی از گندهگفت
تنها ترسوی این هالووین
سایهای که از کدوی خودش میترسد.