1
به اندوه و سکونِ تمام ایستاده است
شعری که پرچمی غمگین است
و چهار سطر آن
زیر تابوت باد را گرفتهاند
رو به غروب تشییع میکنند
چهار سطری که غایباند
2
اگر میتوانستم ادامهی خودم باشم
حتماً میشنیدم
زوزهی سگی را که سالهاست
در استخوانهام پرسه میزند
شمارهی شناسنامه، تاریخ تولد، آدرس، نام و نامخانوادگیام را
فرمهای بسیاری
به تشییع تاریکی بردهاند
تا «ماندن پشت درهای بسته»
امضای شعرهای من باشد
از خودم باز ماندهام
و بارانی که در تاریکی میبارد
بیهوده سعی میکند
تسلا دهد
سکوتی را که به چهرهام مبتلاست