شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

اگرچه خون به رگ مرده‌اش کپک زده است

اگرچه خون به رگ مرده‌اش کپک زده است
به روی آینه‌ها خون ما شتک زده است
قرار بوده پدر باشد و بغل بکند
همان که گیس کشیده فقط، کتک زده است
قرار بوده که مرهم شود بر این‌همه زخم
به ترکه‌های انار خودش نمک زده است
به سنگ سیلی دست بزرگ و سنگینش
تراز محکمه‌ی عدل را محک زده است
چقدر خون جوان ریخت تا که فهمیدیم
چه روی شانه‌ی ضحاک چنبرک زده است
به باغ یخ‌زده‌مان در بهار آزادی!
بگو که دیو زمستان به ما کلک زده است
چه قصه‌ها که به خورد کلاغ‌ها داده
چه حرف‌های دروغی به قاصدک زده است
بگو بهار به گیسوی دختران بند است
که یخ به زیر قدم‌هایشان ترک زده است 
آهای دختر رقصنده دور آتش! های!
تو نیستی و جهان با تو نی‌لبک زده است
تو نیستی و جهان گیج این خیابان‌هاست
دلش برای تو و خنده‌ی تو لک زده است
 

مریم حسین‌زاده

شعرها

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی

آه از این‌همه هجرتِ بی رفتن

آه از این‌همه هجرتِ بی رفتن

سیدعلی صالحی

می‌آیی 

می‌آیی 

م. مؤید

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

فهیمه جهان آبادی