ک شاعر در جانمایی شخصیت تاریخی و ادبی خود تفاوتهایی با همنسلانش دارد؛ این تفاوت هم در سبک شعری و نگاه شاعر به شعر خود و دیگران مشخص میشود و هم در رفتار شاعری و مواجههی او با مسائل ادبی و اجتماعی نمود دارد.
دربارهی تفاوتهای سبکی و زبانیِ حسین منزوی، پژوهشهایی انجام و مقالات بسیاری در مجلات دانشگاهی و مطبوعاتی و فضای مجازی نوشته شده؛ مثلاً نگاه او به زن و حضور شخصیت زن معاصر معشوق ـ با بسامد بالا در شعرش ـ و بسیاری موارد دیگر. اما جدا از سبک و زبان و همهی آنچه به خود متن شعرها مربوط است، یکی از موارد تفاوت حسین منزوی، حضور مداوم او در جلسات مختلف شعری بود، آن هم به شکلی که معمولاً یکی از شاعران جمع بود و بدون هیچ ساحت خاصی شعرش را برای مخاطبان نسل بعدش میخواند.
حالا که حدود دو دهه از درگذشت حسین منزوی میگذرد تصویر روشنتری از شعر و شخصیت ادبی او پیشِ روی ماست. حسین منزوی در این دو دهه هر روز اقبال بیشتری از سوی مخاطبان ادبیات داشته است. اگر پیش از درگذشتش در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۸۳، که دوستدارانش کنار بیمارستان قلب رجایی تهران جمع شده بودند و بیشتر مخاطبانش جوانها و حاضران در جلسات تهران و شهرهای مختلف بودند و علاقهمندان خرید کتابِ شاعران معاصر و شاید بخشی از مردم که گاهی اتفاقی با اسم و شعر او آشنا شده بودند، اما بعد از درگذشتش که وبلاگنویسیها و بهتدریج شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک، اینستاگرام و... گسترش یافتند، صفحاتی بیشمار نوشته و بهروزرسانی شد از شعرها و تکبیتها و حرفها و خاطرات حسین منزوی و نظرات خاص و عام دربارهی شعر و شخصیت شعریاش. اگرچه در طول حیاتش عملاً کار او از هیچ رسانهی چشمگیری تبلیغ نشد و شناخت عمومی از شعرش چنانکه باید گسترش نیافت، اما فضای مجازی نشان داد که اگر شعر بدون محدودیت و بیدریغ در اختیار مخاطبان قرار بگیرد، این مخاطبانند که انتخاب خواهند کرد که کدام شعر تأثیرگذارتر است یا چه شعرهایی بیان دردهای همیشگیِ انسان امروز است، بهویژه در شکل غزل؛ غزلی که در طول دهههای اخیر بسیار مورد نقد مخالفانش قرار گرفته و نظرات مختلفی را در رد ضرورت سرایش آن نوشتهاند با این جملهی تکراری که غزلْ شعر امروز نیست، اما چگونه شعری که جوانهای امروز نسلبهنسل، از متولدان دههی هفتاد، هشتاد و... زمزمه میکنند ضرورت سرایش ندارد؟ بسیاری از شعرهای حسین منزوی غزل عاشقانهاند که با مصداقهایی امروزی و بیان موجودیتی ملموس از معشوقی غیرکهن سروده شدهاند، مثل غزلی با مطلعِ «زن جوان غزلی با ردیف آمده بود، که بر صحیفهی تقدیر من مسوّد بود...»، چنین شعرهایی چگونه میتوانند حرف عاشق امروز نباشند حالا چه غزل چه قصیده چه مثنوی چه سپید و آزاد و...
شعر حسین منزوی اگرچه قاعدتاً مصداقهایی در طول حیات خود داشته و فرضاً براساس عواطف شاعرش، یعنی دلنگرانیها، خشمها، شادیها، عشقها و اعتراضهایش سروده شده اما در طول زمان مصداقهای متعددی پیدا کرده است؛ مثلاً شعری با مطلعِ «گرگ آری گرگ، آنک چنگ و دندان آخته، در شبیخون سیاهش بر سرِ ما تاخته...» چه بسیار مصداق در دنیای این روزها دارد و چه روشن میتواند حرف دل مخاطبان شعر فارسی باشد که به هر نحوی درگیر رنجها و ستمهای دنیای پریشانشان هستند. یا آنجا که از ناکامیها و امیدهای انسان میگوید در غزلی با مطلعِ «کسی از آن سوی ظلمت مرا صدا میکرد، که بادبادک خورشید را هوا میکرد...» اگرچه میتوان حدس زد که شاعر فقط در توصیف حال خود سروده است، اما کیست که این امیدها و ناکامیها را به درجات مختلف ندیده باشد و چنین شعری بیان حالش نباشد.
راه پژوهشهای دانشگاهی دربارهی شعر حسین منزوی عملاً پس از درگذشتش آغاز و بهتدریج گستردهتر شد، پژوهشهایی براساس نظریات ادبی و زبانشناسی یا تحقیقاتی در مقایسهی مضمونها، سبکشناسی، زبان، ذهنیت و جهانبینی او با شاعران دیگر، بررسی نگاه شاعرانهاش به انواع موضوعاتی مثل مفهوم زن در جایگاه معشوق امروزی، مفهوم عشق و بررسی شعرهای اعتراضی اجتماعی او و...، در کنار بررسی نقش حضور او و شعرش در سیر تحول غزل معاصر و اهمیت او در جریانشناسی شعر و غزل معاصر.
حسین منزوی با وجود بعضی بایکوتهای رسانهای و مطبوعاتی و... که در زمان حیاتش با آنها مواجه بود، با حضور مداوم در جلسات شعر دهه ی هفتاد و کمی پس از آن، خاطرات فراوانی را برای مخاطبانی که خود نیز شاعر و اکثراً از نسل بعدی او، یعنی متولدان دههی پنجاه بودند، به یادگار گذاشته است؛ شیوهی شعرخوانی، روش برخوردش با شعر دیگران و همهی اینها تاریخ شفاهی حضور اوست که دانستنش برای شناخت شعرش و شخصیت شاعریاش ضروری است.