شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی
رد خون تازه را بگیر، وارد سجل که می‌شوی
مادرش که بوده؟ مادرش! این بلوطِ اره بر گلو! 
این‌که مرده زیرِ پوستش، نازِ دختران پهلوی
از پدر بگو که سنگ سنگ، در هجوم خود به خاک ریخت
نور را عمیق‌تر بپاش، در شیار شب که می‌روی
می‌رسی به خلسه‌ای مدام، حسرت جهاز و بختِ رام
روی سفره‌ی گرسنه‌ای، ماه را به گریه می‌جوی
زندگی پیاده می‌شود، کی؟ کجا؟ چه فرق می‌کند؟ 
توی راه باشت تا چرام یا مسیر شوش‌ـ‌مولوی
کوپه‌ای گریست روی ریل، پرت شد در انزوای خود
در روایتی که آخرش، نیست ریزعلی خواجوی... 
روی پل دو بال کوچک است، گریه‌های یک عروسک است
از جسد که دور می‌شوی، با چراغ‌قوه‌ای قوی...

حمید حسینیان

تک نگاری

شعرها

من که مبهوت چنان قوی،  و رقص

من که مبهوت چنان قوی، و رقص

منصور اوجی

هرجا می‌روم 

هرجا می‌روم 

وجیهه نوزادی

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

می‌آیی 

می‌آیی 

م. مؤید