شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شلیک می

شلیک می‌شود
کلمه کلمه کلمه
شقیقه‌ام را طی می‌کند و از مغزم که سوراخ شده
دود برمی‌خیزد
شلیک می‌شود
و پوکه‌ها که به زمین فرو می‌افتند
خوشه‌های انگوری می‌شوند برای پذیرایی
مهمانی اما نیست
و همه میزبانان‌اند که از پنجره‌ها
کمین گرفته، خیابان را
دید می‌زنند
نزدیک می‌شوم
از پشت هر درخت، 
صدای طاقت‌فرسای ضجه‌ی زنی
فرزندی بیرون می‌اندازد
شلیک می‌کنند
و چشمم از الهه پر می‌شود که نبینم.
سوگند می‌خورم به ابری که هواپیمای پسرم از میان دستانش پرواز می‌کند
شلیک می‌شود
کلمه کلمه کلمه تکثیر می‌شود در هوا 
در هوا، در هوا، در هوا، در هوا، در هوا، در هوایِ هواپیما
مهمان‌ها می‌رسند
و میزبانانِ سوگوار
تکه تکه تکه‌های کلمه‌ کلمه کلمه کلمه‌های مرا
هی تکثیر می‌کنند 
تصویرم را، کودکی، 
درست از همان‌جا که شلیک را پذیرفت و حفره‌ای گرفت
با میخ، می‌کوبد به تابوتی
میزبانان
از حفره‌‌های منقلبم، هر بار، 
نامی‌جدید  می‌گیرند
و قبرم را
از خوشه‌های انگورِ روییده
پر می‌کنند
صدای شلیک می‌آید 
و تقطیع صدای حضار می‌گوید:
نگذار پوکه‌هاش بیفتند
آن‌ها، جوانه‌های نگاه الهه‌اند
نگذار پوکه‌هاش...
آن‌ها جوانه‌های... 

شلیک می‌...

سعید کیایی