شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تو هم میروی

تو هم میروی از این جا به زیر آسمانِ دیگری از همین رنگ
لبهایت را می بری
و شکل موها و دور شانهها را دیگر
لذت دستکاری از من دریغ میکنی
پشت این پنجره
من و این کبوترانِ بیتوجه
ماندهایم و بیتوجهی میکنیم
میروی و دستانت را میبری
چشمها را، قدمها و فنجانت را میبری
میمانم همچنان با غیرت!
سرم را به سستیام گرم میکنم
فقط گاهگاهی به تصورم که میآیی
رنگ صورت زردم را
دستکاری میکنی
و هم زمان با فشارهای عصبی
بر حفظ آرامش دستهایم پافشاری میکنی
سر و وضعم مدتی دوباره به هم ریخته
به رغم علاقهات به خاک بازی
لباسها و شستوشوی مرا قبول نداشتی
از همان زمان کودکی،
من به نظارت تو احتیاج دارم
میروی و نگاههایت را میبری
جای پا و قدمهایت را میبری
بیتاب همان سواحل شنی
نشستم و پایداری میکنم
خاکبازی میکنم
ای وطن که از ساکنانت خالی شدی
من به حمایت تو احتیاج دارم
آب و تابم از دستم رفت
رفتهگانم را برگردان!
 

شمس آقاجانی

تک نگاری

میبینمت حسین !

میبینمت حسین !

سید علی صالحی

شعرها

قدمت را بزن، نمی فهمند

قدمت را بزن، نمی فهمند

محمود صالحی‌فارسانی

زخم در میان چاقوها

زخم در میان چاقوها

امیررضا وکیلی

موج‌هایش را بر پشت بسته بلند دریا

موج‌هایش را بر پشت بسته بلند دریا

قاسم درویشی دوراهک

مالیخولیا

مالیخولیا

هادی میرزانژاد موحد