شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

اجاق

 

سنگ‌ها را از کف رودخانه آورده بودند
خزه‌های بیرونشان گواه است
مثل کودکانی که از دنیایی دیگر 
به این‌جا می‌آیند با موهای نمناکِ سرشان
معلوم است سال‌ها کنار هم چیده شده‌اند
در گوشه‌ی پرتِ این جنگل
نزدیکِ همان رودخانه با زمزمه‌های زلالش
هر رهگذر کُنده‌ی خشکی میانشان می‌اندازد و
آتشی برپا می‌کند
از تَفِ آتش است که سیاه شده‌اند
رفته‌رفته تَرَک خورده‌اند
و تنها مشتی خاکستر
هر بار در دلشان تلنبار شده است.

رضا چایچی

تک نگاری

شعرها

چشم‌هایم زبان منند

چشم‌هایم زبان منند

فیروزه برازجانی

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

علی قنبری

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

مریم حاج محمدی

با جامی برکف 

با جامی برکف 

غلامحسین چهکندی‌نژاد