همایون حسینیان
در دوران تحولات مشروطه، شعر ایران نیز مسیر جدیدی را تجربه میکرد و با ظهور نوگرایان ادبی و شاعران نوپرداز، تحولات شعر بیشتر حول محور تغییرات ساختاری حرکت میکرد و شاعران پیشرو، بهسمت ایجاد قالبهای جدید متمایل شدند. با گسترش قوالب نیمایی و پس از آن قالب آزاد و سپید ـ با توجه به تازگی این نوع از ساختارها ـ سلیقهی عمومی نیز به آن استقبال نشان داد و گمان میرفت که دیگر دوران غزل و مثنوی و بهطور کلی قالبهای کلاسیک به پایان رسیده است. تا اینکه استعارهها، تصویرسازیها، واجآراییها و ترکیبسازیهای بدیع حسین منزوی به داد غزل رسید و به آن جان دوبارهای بخشید ـ اگرچه نمیتوان از تأثیرگذاری برخی از شاعران و غزلسرایان دهههای پنجاه و شصت در این مسیر چشمپوشی کرد.
کرج در دههی شصت، بهدلیل موقیعیت ویژهی جغرافیایی و تاریخیاش، محل رفتوآمد بسیاری از شاعران مطرح کشور بود و اضافه بر آن سکونتِ بسیاری از شاعران بزرگ در این شهر باعث شد که حجم بزرگی از رویدادهای مهم ادبیات کشور در این شهر رقم بخورد.
اواسط دههی هفتاد، در انجمن ادبی کرج که آن زمان بروبیایی برای خودش داشت و شاعران زیادی از نقاط گوناگون کشور سعی میکردند در این جلسات شعرخوانی و نقد حضور پیدا کنند، جوانانی پا به عرصهی شعر گذاشتند که هر کدام در نوع خود مبدع و نوآورنده بودند و هر کدام بخشی از فضای آوانگارد و پیشروی آن زمان کشور را شکل دادند. علی کریمی کلایه یکی از همین شاعران بود. در زمانهای که تعداد کتابهای شعر بسیار کم و همچنین دسترسی ادبدوستان به کتابهای شعر و نیز کتابهای مرجع بسیار معدود بود او به همراه سید مهدی موسوی و محمدرضا حاجرستمبیگلو کتاب مشترکی را ـ پر از ستارهام اما... ـ به چاپ رساندند که آن زمان اشعار منتشرشده در کتاب در نوع خود، بسیار جلوتر از فضای حاکم ادبی کشور بود. در همان ایام در بسیاری از محافل ادبی، کرج پایتخت غزل مدرن شناخته میشد. این شهرت بدین علت بود که جریان شعر - که تا آن زمان بهسمت تغییر ساختار پیش میرفت ـ رفتهرفته با حضور شاعران جوان مستعد و خلاق بهسمت بهرهگیری از ظرفیتهای محتوایی واژگان و کشف کارکردهای جدید زبانی حرکت کرد. علی کریمی کلایه بهعلت ویژگی خاص شخصیتیای که داشت، اگرچه در اکثر محافل و انجمنهای ادبی کرج حضور مییافت و خود از اعضای ثابت محفل شعر شنبههای کرج بود ولی حرص دیده و شنیدهشدن آثارش ـ که هم شعر و هم داستان کوتاه بود ـ را نداشت. او بسیار افتاده و انزواطلب بود و با رسانهها و تریبونها رابطهی مستمری نداشت و ترجیح میداد ـ به قول امروزیها ـ چراغخاموش حرکت کند. حادثهای در طول زندگیاش باعث شد که او منزویتر از گذشته شود و همچون نوشتهی ابتدای یکی از کتابهایش که جملهای از خاویر دُلان را درج کرده بود: «من خفهخون میگیرم تا آدما تنهام بذارن.» خود نیز رویکرد بیرونی خاموش را پیشه کند با درونی شعلهور! نتیجه این شد که با چاپ دوازده کتاب تا زمان حیات پرثمرش، همچنان در بین مخاطبان بسیاری ناشناخته بماند. بیشک علی کریمی کلایه سهم بسزایی از تحول غزل مدرن را در تاریخ معاصر ما داراست. بهرهگیری از کارکردهای گوناگون زبانی و آشنایی با معانی واژگان و بهکارگیری دقیق و هنرمندانه از کلام باعث شد که نوشتههای علی فراتر از یک متن معمولی ادبی، دارای چندین لایه باشد. شعرهایش را باید بیش از یک بار بخوانی تا به عمق محتوای آن پی ببری. رمزآلودبودن و هدفمندبودن آثارش باعث میشود که گاه در عمق نوشتههایش فرو بروی و پس از خوانش آنها، همچنان به تصاویرش فکر کنی. دغدغههای علی کم نبود و شعرهایش سرشار از دلواپسیهایی است که در زندگی کوتاهش با آنها روبهرو بود. علی کریمی کلایه همهی شعرهایش را زندگی میکرد و زندگیاش شعر بود. هرگز نتوانست از دردها و ناهنجارهای محیط اطرافش چشم بپوشد و فقط و فقط سفارش اجتماعی بود که او را به نوشتن وامیداشت. همین امر هم او را مبدل به شاعری با نگرش وسیعِ فلسفی کرده بود. به اعتقاد نگارنده، بخش اعظم مخاطبان علی کریمی کلایه هنوز او را نیافتهاند و حجم محتوایی آثارش به گونهای است که بسیار زمان میبرد تا بتوان علی را آنگونه شناخت که شایستهی اوست. شاعری که تازه پس از پروازش در حال شکوفاشدن است و یقیناً آنقدر بزرگ است که تا سالیان سال در ادبیات شعر و داستان این سرزمین منتظر تکثیرشدنش باشیم.