برای خوزستان
چشمان ما چگونه تاب میآورند خاموشی ایل را
در کرانهی شرقی کرخه؟
عصای پوسیدهی موسی را به هور بزن
هیچ معجزهای بستر این جهنم را خیس نمیکند
جمعه، گاومیش تبداری بود
که نمیخواست جای هیچ اسماعیلی را گرفته باشد
غروب حوالی گلوله بود
که باشوهای کوچک دیروز
به قهوهخانه آمدند
سیگاری گیراندند
و خاطرهی جنگ را
فوت کردند به آسمان سوسنگرد
ماهیها در خاک پنجاه درجه
دم میجنباندند
و مرگ، خسته از این شرجی پرخاطره
به کلاغ سیاهی مینگریست
بر فراز نخلی
که تشنه نبود...
سوخته بود