شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مرسده و غزل

مرسده و غزل1  

مثل مردم شیلی
ما هم بلدیم چگونه روشن کنیم آتش را
شعله‌هایی که تباه می‌کنند
و شعله‌هایی که قوت می‌بخشند.
از روی این آتش،
اگر تو هم نپّری مأموری
مثل جوانان معترض شیلی
از روی نرده‌ها

دوباره خاموش شده‌ایم
و کسی نمی‌آید
به سوی ما لمپن‌ها
همین که گفتی «قسم به چشمت که نورش رفت
قلبت نورانی‌تر شد
و یک‌ درصد هم به‌خاطر چشمت ناراحت نیستی»
و همین که گفتی
ـ با چشمی که فقط ده درصد می‌بیند ـ
«درد من قابل گفتن نیست
سکوتم از رضایت نیست
 ولی ورد زبونم فقط خدایا شکرت هست»
به‌خاطر ما
لمپن‌های روشن‌بین پرحرف
و گفته باشی ـ در حالی که خاموش مانده‌ایم:
«آخرین تصویری که چشم راستت ثبت کرد
لبخند اون شخص به هنگام شلیک بود»
و پرسشی که تا ابد رهایت نکند
«اما چرا روی لبانش لبخند بود!؟»
و روبه‌روی هر آینه به یاد آوری 
«چشمام خیلی خوشگل بودااا
همه می‌گفتند»
اگرچه یک درصد هم به‌خاطرش ناراحت نباشی
و گفته باشی
یک چشم برای آزادی
یک چشم برای دیدن
هر دو چشم برای آزادی 
یک قلب برای دیدن
و این‌ها را گفته باشی 
با قرنیه و مژه‌های فریبنده
لابه‌لای فریب و
پا‌به‌پای حقیقت
با چشمی که دیگر ماها را نمی‌شمارد

علی‌رغم بعضی از ما
این چشم‌ها بلدند چگونه روشن کنند آتش را
شعله‌هایی که تباه کنند
و شعله‌هایی که قوت بخشند
چشم‌های تباه‌کننده‌ی قوت‌بخش

پی‌نوشت:
1. در اعتراضات 1401 ایران، چشم‌های مرسده، غزل رنجکش و جوانان معترض زیادی با گلوله‌های ساچمه‌ای نابینا شدند.

شمس آقاجانی

تک نگاری

شعرها

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

فرزانه میرزاخانی

کولی

کولی

مهشید رستمی

گزارش یک جشن

گزارش یک جشن

ستار جانعلی‌­پور

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

مجتبی هژبری