مرسده و غزل1
مثل مردم شیلی
ما هم بلدیم چگونه روشن کنیم آتش را
شعلههایی که تباه میکنند
و شعلههایی که قوت میبخشند.
از روی این آتش،
اگر تو هم نپّری مأموری
مثل جوانان معترض شیلی
از روی نردهها
دوباره خاموش شدهایم
و کسی نمیآید
به سوی ما لمپنها
همین که گفتی «قسم به چشمت که نورش رفت
قلبت نورانیتر شد
و یک درصد هم بهخاطر چشمت ناراحت نیستی»
و همین که گفتی
ـ با چشمی که فقط ده درصد میبیند ـ
«درد من قابل گفتن نیست
سکوتم از رضایت نیست
ولی ورد زبونم فقط خدایا شکرت هست»
بهخاطر ما
لمپنهای روشنبین پرحرف
و گفته باشی ـ در حالی که خاموش ماندهایم:
«آخرین تصویری که چشم راستت ثبت کرد
لبخند اون شخص به هنگام شلیک بود»
و پرسشی که تا ابد رهایت نکند
«اما چرا روی لبانش لبخند بود!؟»
و روبهروی هر آینه به یاد آوری
«چشمام خیلی خوشگل بودااا
همه میگفتند»
اگرچه یک درصد هم بهخاطرش ناراحت نباشی
و گفته باشی
یک چشم برای آزادی
یک چشم برای دیدن
هر دو چشم برای آزادی
یک قلب برای دیدن
و اینها را گفته باشی
با قرنیه و مژههای فریبنده
لابهلای فریب و
پابهپای حقیقت
با چشمی که دیگر ماها را نمیشمارد
علیرغم بعضی از ما
این چشمها بلدند چگونه روشن کنند آتش را
شعلههایی که تباه کنند
و شعلههایی که قوت بخشند
چشمهای تباهکنندهی قوتبخش
پینوشت:
1. در اعتراضات 1401 ایران، چشمهای مرسده، غزل رنجکش و جوانان معترض زیادی با گلولههای ساچمهای نابینا شدند.