شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به موازاتِ دریا

به موازاتِ دریا
آن نقشِ دور
کمانه‌ی کوه نیست؛
نهنگی است به ساحل نشسته
و هر غروب که خورشید به تدارکِ خون می‌رود
کودکان کور می‌زاید و
چشمان اجسادِ  دریازاد
غنیمتی است که خرچنگ‌ها به دندان می‌برند

شبی که آب‌ها به اطاعت توفان بودند
از ابدیتِ اقیانوس‌ها آمد
لنگر به سینه‌ی مرجان‌ها انداخت و گفت:
«من از مجمع‌الجزایر فیروزه آمده‌ام
با پریانی سرودخوان و پرنیانی زربفت
حریرهای گلدار دمشقی و
صندوق‌های دارچین و ادویه»

اما بعد
عجوزگان کوژ
از پلکان دریا پایین آمدند
با آوازهایی هول بر لبانشان
و آن روز
روز ِ سپردن ترانه به بادِ زار و
دمامِ دریا بود.
مرغان دریا نیستند
مادرانند که بر شعله‌های استخوان شَروه می‌خوانند
و هر حنجره آشیانه‌ی مرغی دریده‌بال است
و این صخره‌های بی‌نام
یادمان مزارانی است رسته بر ساحل

هر گاه سنگی به آب بیندازی
ابری عظیم برآید و
رعدها صعب شود و
ماهیان را هلاک کند و
تحفه‌ی امواج
فوج‌فوج کفن‌های سفید است
که شن‌ها را می‌پوشاند

فردا که یادها محو و
پشت دریا نرم شد
ما را به یاد آر
که هیچ نبودیم
جز خالکوبِ واژه‌هامان
بر تن لخت ساحلی بی‌قرار.

راد قنبری

شعرها

محمد انتظاری

  شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

 شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

بهراد باغبانی نیک

روشنم کن شبیه سیگارت

روشنم کن شبیه سیگارت

امیررضا وکیلی

شب را که ورق بزنی

شب را که ورق بزنی

علیرضا ملک زاده