شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

هنوز باران مى‌بارد بر آسمان شهر

هنوز باران مى‌بارد بر آسمان شهر
چراغ‌هايى شيشه‌اى هستند در دنيا
كه شيشه‌ى آن را
ما با حوله‌هاى كهنه
تميز مى‌كنيم هر روز، دم غروب
و كبريتى هست
كه بوى گوگرد سوخته مى‌دهد
و سينه‌ى من مى‌سوزد
وقتى چراغِ لامپا را روشن مى‌كنم
سايه‌ها روى ديوار ظاهر مى‌شوند
سايه‌ى تو اما از دنيا گريخته است.
 

محمدباقر کلاهی اهری

شعرها

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

مریم حاج محمدی

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

به پسر عموهایم گفتم نمی‌شود!

زینب حسن پور

گاهی به این‌جا می‌رسم

گاهی به این‌جا می‌رسم

محمود معتقدی

دنیا دوباره زهر خودش را ریخت، خون گُر گرفت گوشه‌ی شریانم

دنیا دوباره زهر خودش را ریخت، خون گُر گرفت گوشه‌ی شریانم

محمود صالحی‌فارسانی