آسمان نمیغرد
میرعدد
میبرقد
رو درهم نمیکشد
تیره و تار میشود
ابر نمیگرید
میبارد.
گرچه قشنگ است
تصویر دختری
که کتانیهایش را
چون موهایش آزاد
آویخته از شانه
پاچههای شلوارش را تازده
تا زیر زانو
میتازد به تصویرِ زمین و زمان
در چالآبها و
میگذرد
پاشان و
چالاپ
چالاپ
پیش از آنی که پالنگش کند
شادی
زینسو
غم
زانسو
یا این از راست و آن از چپ…
یکی نیست بگوید
در میانِ اینهمه گستاخی
این تصویر
چه معنا میدهد؟
اما ای
امان ای امان
ای امان
این باران نیست
که از پیادهروها
پابرهنه میگذرد
این کلپترهخوانِ ما
این لخ لخِ زخمِ ما
این مصیبتِ ماست
این دردِ بیدرمانِ ماست.