تا عمر دارم، مادرم، آوارهی دردم
در هر کجای خانه دنبال تو میگردم
انگشتهایم سوخت، چشمم سوخت، قلبم سوخت
یخ را که روی بازوانت آب میکردم
مادر! اگر سرما به پهلویت زده باشد؟
باید بهجای یخ پتویت را میآوردم
از ماه آبان تا ابد پیراهنم سرخ است
با اینکه رنگ مرگ دارد چهرهی زردم
بر شانهی امواج رفتی قایق چوبی
بعد از تو من مثل مزاری خالی و سردم
خوابیدهای در بازوان مادر میهن
دارم بدون تو به خانه بازمیگردم