شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تا کاروان شترها از سوزن رد شوند

...

تا کاروان شترها از سوزن رد شوند
خانه از‌ تخم بیرون می‌آید
و تو
موهای مجعدت را
در قیلوله‌ی گردوها می‌تکانی

با قایق کاغذی عصر
از خواب شور جلبک‌ها
به شقیقه‌ی ماه می‌رسیم
و کلید را
که انعکاس شیء بر چهره است
برمی‌داریم‌.
آن‌جا هزارتوی قصه را دری‌ست
که جیرجیرک‌ها از آن می‌آیند 
با وحیِ
نشسته عاشقانند زیر پرده‌های انار
و زن دیو
ریشه‌ی درخت‌ را 
در شیشه‌ی عمر دم می‌کند
و شترها
بار شیشه را می‌برند...

نورِچسبناک را  می‌هلم
به لهجه‌ی مستعمراتیم
و حالا 
می‌ایستم
لبه‌ی دنیا
که پریده
مثل لبه‌ی نعلبکی‌هایم.
 

مایرام تکیه‌ای

شعرها

شاید

شاید

مهدی مهدوی

زیرپوست شهر

زیرپوست شهر

محمود معتقدی

حقیقت دارد

حقیقت دارد

حامد رحمتی

مزامیر غریزی

مزامیر غریزی

علی الفتی