«ر زاکاریان» زمانی وارد عرصهی ترانهسرایی شد که بزرگانی مانند جنتیعطایی و قنبری و سرفراز ساختار ترانهی نوین را شکل داده بودند. او نه مانند جنتیعطایی پشتوانههای شعری و محفلی محکم داشت، نه مانند قنبری با جسارت حاصل از آشنایی با هنر غرب و ارتباطات متنوع وارد این عرصه شده و نه مانند سرفراز پرکار بود. با اینحال هرچند او در ردیف آغازگران ترانهی موسوم به نوین قرارنمیگیرد اما قطعاً از معماران اصلی شاخصههای مهم ترانهی نوین است.

زاکاریان با درکی عمیق از هنر و ادبیات و گزیدهکاریهای هنرمندانه پا به این عرصه گذاشت و در زمانی محدود بیهیچ خط و ربط سیاسی و اجتماعی و با آثاری معدود به جایگاهی رفیع رسید.

در مقطعی که بانوان ترانهسرای مطرحی مانند سیمین بهبهانی، لعبت والا، لیلا کسرا و شهین حنانه توانسته بودند جاپای محکمی در عرصهی ترانه پیدا کنند، زویا زاکاریان با کمتر از بیست ترانه طی حدود سه سال توانست کارنامهی پرباری در فصل شکوفایی ترانهی نوین برای خود رقم بزند. ترانههایی مانند حریر، شبزده، گهواره، فصل تازه، خالی، شاعر و طلوع از مغرب همیشه در شمار شاخصترین آثار آن دورهی تاریخی قرار میگیرند.

او پس از انقلاب و ممنوعیت پرداختن آزادانه به ترانهسرایی، سراغ علاقهی هنری دیگرش یعنی نمایشنامهنویسی میرود و نمایشی منظوم با تکیه بر قابلیتهای ترانهسراییاش را به روی صحنه میبرد اما در میان استقبال گستردهی مردم، نمایشش توقیف میشود. به تلویزیون میرود و نویسندگی مجموعهی «مثلآباد» را بر عهده میگیرد. مجموعهای که امروز هم تر و تازه و جذاب جلوه میکند، اما آن هم متوقف میشود. پس از آن اتفاقات از ایران مهاجرت میکند و هنر این سرزمین تا حدود یک دهه بعد یعنی اواخر دههی شصت شمسی از ترانهسرایی او محروم میشود.

اوج دوران فعالیت زویا زاکاریان در دهههای هفتاد و هشتاد شمسی رقم میخورد. دو‌‌سوم ترانههای او در این دوران سروده شدهاند.

زویا زاکاریان کمتر تلاش کرده است تا به عنوان مبدأ جریان مشخصی در ترانه مطرح شود اما او را میشود در برخی نقاط عطف ترانهی نوین از آغازگران و پیشروان جدی این عرصه دانست.

زاکاریان اولین سرایندهی واسوخت در ترانهی نوین است. در دههی پنجاه و حوالی همان زمانی که ترانهای کلاسیک از داوود زندی به نام «نفرین» و با ترجیع:

جای آنکه عاشق زار تو باشم/ آرزو دارم عزادار تو باشم

با موسیقی ضرابیان/ منوچهر چشمآذر و صدای ستار منتشر شد، ترانهای از زویا زاکاریان با عنوان «معشوق» با موسیقی مارتیک/ اریک و صدای گوگوش به انتشار رسید. ترانهای که آغاز «واسوخت نوین» بود و هر چند در زمان خود اقبال مخاطب را به همراه نداشت اما امروز از برجستهترین نمونههای ترانهی ضدمعشوق محسوب میشود. مضمون هنرمندانه و کنایهآمیز سطور پایانی ترانه را با اجرای هوشمندانه و رندانهی خواننده که با همراهی یک ملودی متناسب، تکرار میشود و یک پایانبندی طلایی را برای ترانه میسازد، میشود بارها شنید و بارها لذت برد:

نکنه حرفای خامم خاطر عزیزُ آزرد؟!

نکنه اسم حقیرم تو کتابای تو خط خورد؟!

خانم زاکاریان یک بار در گفتوگویی در مورد این ترانه به من میگفت که آن زمان رئیس شورای شعر رادیو مخالف چنین مضمونپردازی و نوع مواجهه با معشوق در این ترانه بوده و قصد تأیید اجرای آن را نداشته است!

زاکاریان البته بعدها ترانههای واسوخت دیگری مانند «آینه» و «بیتو» هم سروده است.

ورود واژههای انگلیسی به ترانه در قالب خلق یک رویهی زبانشناختی در ترانهی معاصر هم مدت کوتاهی پس از شهیار قنبری توسط زویا زاکاریان به شکلی هنرمندانه در ترانههایش اتفاق افتاد؛ رویهای که سرمشق بسیاری از ترانهسراهای نسلهای بعد هم بوده است. اوج هنر زاکاریان در مسیر این اتفاق زبانی را در ترانه‌‌ی «کیوکیو بنگبنگ»میبینیم.

با مرور ترانههای زویا زاکاریان هرچند سبک مشخصی را نمیتوانیم در سرودههای او دنبال کنیم اما به یک تنوع زبانی دلپذیر که حاصل گریز از ورطهی تکرار و دوری از دام کلیشههای مرسوم است، خواهیم رسید.

زبان بسیاری از ترانههای زاکاریان به تبع ماهیت غالب ترانهی نوین ذیل گونهی محاورهی معیار است و خیلی سخت میشود مصادیق عدول از قواعد این گونهی زبانی را در آنها یافت. اما این ترانهسرا توانسته است در مواردی به گونههای عامیانهتر یا رسمیتر زبان نیز بپردازد و از میدان این تجربیات نیز پیروز بیرون بیاید. همان اندازه که در ترانهی «آقا خوش به حالتون» به روانی میسراید:

 مث بارون یکی هست بزنه به باغتون

تر بشن از خنکا لالههای داغتون

آقا راستیراستی خوش به حالتون!

در «شرابخانه» با زبان رسمی و تعابیر آرکائیک اما روان و رسانا میگوید:

با فسون چشم من بیهوده میجنگی چرا؟

کهربایم، همچو کاهی میربایم من تو را

خودش معتقد است که «گذشتن از کوچهی بزیجون و پیوستن به نهر حریق سبز و از آنجا جاریشدن و رفتن تا شرابخانه چنان لذتی دارد که به تجدیدی آوردن در آکادمی هنر میارزد»  اما او نهتنها در این مسیر نمرهی تجدیدی نیاورده است بلکه امروز استاد مسلم ترانهی فارسی است.

زویا زاکاریان هر زمان که قرار بر نشاندن کلام بر ملودی بوده هم آثار درخشانی پدید آورده است. اولین تجربهی او در این فرم، ترانهی «چلچله» بر ملودی شماعیزاده است. اما درخشانترین اثر او در این شیوه از ترانهسرایی، ترانهی «شبزده» بر آهنگی از واروژان با صدای ابی است. واروژان بر خلاف رویهی رایج (خصوصاً رویهی مرسوم آهنگسازی و تصنیفسرایی در موسیقی ایرانی) عموماً ملودیهایش را بر روی ترانههای آماده میساخته است اما در هنگام خلق «شبزده» تصمیمی دیگر میگیرد. زاکاریان چند سال پیش در این مورد به من گفت:

«واروژان نوار یکی از آهنگهای هری نیلسون را برای من آورد و گفت: این۴/۴ زیبا را شنیدهای؟ گفتم: این آهنگ محبوب من است! گفت: برای فیلمی که نوشتن موسیقیاش را به عهدهی من گذاشتهاند میخواهم از این ریتم استفاده کنم. در ضمن میخواهم تو روی ملودیای که من خواهم ساخت کار کنی. نمیخواهم کلمات ترانهسرا هنگام نوشتن ملودی، دستوپای نتهای مرا بگیرند. میخواهم موسیقی من به هر جا و به هر شکلی که میخواهد برود. پنج، شش روز بعد نوار ملودی شبزده را که روی پیانو نواخته بود برایم آورد و گفت: میخواهد بگیرد یا نگیرد! ما این بار ۶/۸ کار نمیکنیم!»

البته او در این شیوه یک ترانهی مهم به نام «گله نکن» هم بر روی موسیقی Brian Wayy سروده است که از منظر فنی نکات زیادی برای تحلیل دارد.

 یکی از ویژگیهای مهم ترانهسرایی زویا زاکاریان، دوری از رویکردهای سیاسی و برخی جریانهای غالب اجتماعی است. او در مورد رویکردهای سیاسی موضع بسیار روشن و مشخصی دارد و مخالف استفاده از مضامین سیاسی در ترانه است. حتی اگر در گذشته سطرهایی با چنین مضامینی سروده هم امروز از آنها برائت میجوید.

مثلاً در مورد سطری از ترانهی گهواره، شجاعانه در انتقاد از خود میگوید:

«در یک بیت این ترانه، شاعر، بیرنگی سیاسیاش را به رنگ سیاسی جامعه میبازد. یعنی همرنگ جماعت میشود و گلهی غلوآمیزی را مطرح میکند:

تو این بستر پاییزی مسموم

که هر چی نفس سبزه، بریده

خوب این یک غلوّ سیاسی است که مدام خودش را به من یادآوری میکند.»

از طرفی اصراری به پرداختن به برخی مضامین رایج اجتماعی هم ندارد. رویکرد فمینیستی را هم در هیچ ترانهای از او نخواهید یافت. حتی ترانههای زنانهی او یعنی ترانههایی که از زبان یک زن سروده شدهاند و فقط میشود با صدای زن اجرا شوند هم محدود به معدودی ترانه مانند «فصل تازه» و «منُ بشناس» میشوند.

با این حال کارنامهی ترانهسرایی زویا زاکاریان مملو از مضامین آزادیخواهانه، انسانی یا در دفاع از ساحت زنانگی است.

خودش معتقد است که باید ترانههایی مانند «ننه بارون» را بیشتر جدی بگیریم. ترانههایی که اگر هم تأویلهای سیاسی و اجتماعی دارند بر مداری منطقی استوارند و تحت تأثیر سیاسیبازی، احساسات عامیانهی رایج و سوژههای فیلمها و آرایههای متکلف هنری به این مقولات نپرداختهاند.

زویا زاکاریان در دفاع از ترانهسرایان نسلهای پس از خود نیز منحصربهفرد است. صادقانه و مادرانه از هر فرصتی برای حمایت از جوانان استفاده میکند و همواره معتقد است که نسل جدید میتوانند پرچم ترانهی نوین را بر قلهای رفیعتر بنشاند. با این اوصاف برای اینکه زویا زاکاریان را به همراه چند هنرمند دیگر در صدر بزرگان تاریخ ترانهی ایران بنشانیم، مسیر دشواری در پیش نداریم؛ او که دلنازکتر است از شیشه و آب و عاشقتر از ماهی و مهتاب و نامش تا همیشه بر تارک هنر این سرزمین خواهد درخشید.  

من که دل‌نازک‌ترم از شیشه و آب

«ر زاکاریان» زمانی وارد عرصهی ترانهسرایی شد که بزرگانی مانند جنتیعطایی و قنبری و سرفراز ساختار ترانهی نوین را شکل داده بودند. او نه مانند جنتیعطایی پشتوانههای شعری و محفلی محکم داشت، نه مانند قنبری با جسارت حاصل از آشنایی با هنر غرب و ارتباطات متنوع وارد این عرصه شده و نه مانند سرفراز پرکار بود. با اینحال هرچند او در ردیف آغازگران ترانهی موسوم به نوین قرارنمیگیرد اما قطعاً از معماران اصلی شاخصههای مهم ترانهی نوین است.

زاکاریان با درکی عمیق از هنر و ادبیات و گزیدهکاریهای هنرمندانه پا به این عرصه گذاشت و در زمانی محدود بیهیچ خط و ربط سیاسی و اجتماعی و با آثاری معدود به جایگاهی رفیع رسید.

در مقطعی که بانوان ترانهسرای مطرحی مانند سیمین بهبهانی، لعبت والا، لیلا کسرا و شهین حنانه توانسته بودند جاپای محکمی در عرصهی ترانه پیدا کنند، زویا زاکاریان با کمتر از بیست ترانه طی حدود سه سال توانست کارنامهی پرباری در فصل شکوفایی ترانهی نوین برای خود رقم بزند. ترانههایی مانند حریر، شبزده، گهواره، فصل تازه، خالی، شاعر و طلوع از مغرب همیشه در شمار شاخصترین آثار آن دورهی تاریخی قرار میگیرند.

او پس از انقلاب و ممنوعیت پرداختن آزادانه به ترانهسرایی، سراغ علاقهی هنری دیگرش یعنی نمایشنامهنویسی میرود و نمایشی منظوم با تکیه بر قابلیتهای ترانهسراییاش را به روی صحنه میبرد اما در میان استقبال گستردهی مردم، نمایشش توقیف میشود. به تلویزیون میرود و نویسندگی مجموعهی «مثلآباد» را بر عهده میگیرد. مجموعهای که امروز هم تر و تازه و جذاب جلوه میکند، اما آن هم متوقف میشود. پس از آن اتفاقات از ایران مهاجرت میکند و هنر این سرزمین تا حدود یک دهه بعد یعنی اواخر دههی شصت شمسی از ترانهسرایی او محروم میشود.

اوج دوران فعالیت زویا زاکاریان در دهههای هفتاد و هشتاد شمسی رقم میخورد. دو‌‌سوم ترانههای او در این دوران سروده شدهاند.

زویا زاکاریان کمتر تلاش کرده است تا به عنوان مبدأ جریان مشخصی در ترانه مطرح شود اما او را میشود در برخی نقاط عطف ترانهی نوین از آغازگران و پیشروان جدی این عرصه دانست.

زاکاریان اولین سرایندهی واسوخت در ترانهی نوین است. در دههی پنجاه و حوالی همان زمانی که ترانهای کلاسیک از داوود زندی به نام «نفرین» و با ترجیع:

جای آنکه عاشق زار تو باشم/ آرزو دارم عزادار تو باشم

با موسیقی ضرابیان/ منوچهر چشمآذر و صدای ستار منتشر شد، ترانهای از زویا زاکاریان با عنوان «معشوق» با موسیقی مارتیک/ اریک و صدای گوگوش به انتشار رسید. ترانهای که آغاز «واسوخت نوین» بود و هر چند در زمان خود اقبال مخاطب را به همراه نداشت اما امروز از برجستهترین نمونههای ترانهی ضدمعشوق محسوب میشود. مضمون هنرمندانه و کنایهآمیز سطور پایانی ترانه را با اجرای هوشمندانه و رندانهی خواننده که با همراهی یک ملودی متناسب، تکرار میشود و یک پایانبندی طلایی را برای ترانه میسازد، میشود بارها شنید و بارها لذت برد:

نکنه حرفای خامم خاطر عزیزُ آزرد؟!

نکنه اسم حقیرم تو کتابای تو خط خورد؟!

خانم زاکاریان یک بار در گفتوگویی در مورد این ترانه به من میگفت که آن زمان رئیس شورای شعر رادیو مخالف چنین مضمونپردازی و نوع مواجهه با معشوق در این ترانه بوده و قصد تأیید اجرای آن را نداشته است!

زاکاریان البته بعدها ترانههای واسوخت دیگری مانند «آینه» و «بیتو» هم سروده است.

ورود واژههای انگلیسی به ترانه در قالب خلق یک رویهی زبانشناختی در ترانهی معاصر هم مدت کوتاهی پس از شهیار قنبری توسط زویا زاکاریان به شکلی هنرمندانه در ترانههایش اتفاق افتاد؛ رویهای که سرمشق بسیاری از ترانهسراهای نسلهای بعد هم بوده است. اوج هنر زاکاریان در مسیر این اتفاق زبانی را در ترانه‌‌ی «کیوکیو بنگبنگ»میبینیم.

با مرور ترانههای زویا زاکاریان هرچند سبک مشخصی را نمیتوانیم در سرودههای او دنبال کنیم اما به یک تنوع زبانی دلپذیر که حاصل گریز از ورطهی تکرار و دوری از دام کلیشههای مرسوم است، خواهیم رسید.

زبان بسیاری از ترانههای زاکاریان به تبع ماهیت غالب ترانهی نوین ذیل گونهی محاورهی معیار است و خیلی سخت میشود مصادیق عدول از قواعد این گونهی زبانی را در آنها یافت. اما این ترانهسرا توانسته است در مواردی به گونههای عامیانهتر یا رسمیتر زبان نیز بپردازد و از میدان این تجربیات نیز پیروز بیرون بیاید. همان اندازه که در ترانهی «آقا خوش به حالتون» به روانی میسراید:

 مث بارون یکی هست بزنه به باغتون

تر بشن از خنکا لالههای داغتون

آقا راستیراستی خوش به حالتون!

در «شرابخانه» با زبان رسمی و تعابیر آرکائیک اما روان و رسانا میگوید:

با فسون چشم من بیهوده میجنگی چرا؟

کهربایم، همچو کاهی میربایم من تو را

خودش معتقد است که «گذشتن از کوچهی بزیجون و پیوستن به نهر حریق سبز و از آنجا جاریشدن و رفتن تا شرابخانه چنان لذتی دارد که به تجدیدی آوردن در آکادمی هنر میارزد»  اما او نهتنها در این مسیر نمرهی تجدیدی نیاورده است بلکه امروز استاد مسلم ترانهی فارسی است.

زویا زاکاریان هر زمان که قرار بر نشاندن کلام بر ملودی بوده هم آثار درخشانی پدید آورده است. اولین تجربهی او در این فرم، ترانهی «چلچله» بر ملودی شماعیزاده است. اما درخشانترین اثر او در این شیوه از ترانهسرایی، ترانهی «شبزده» بر آهنگی از واروژان با صدای ابی است. واروژان بر خلاف رویهی رایج (خصوصاً رویهی مرسوم آهنگسازی و تصنیفسرایی در موسیقی ایرانی) عموماً ملودیهایش را بر روی ترانههای آماده میساخته است اما در هنگام خلق «شبزده» تصمیمی دیگر میگیرد. زاکاریان چند سال پیش در این مورد به من گفت:

«واروژان نوار یکی از آهنگهای هری نیلسون را برای من آورد و گفت: این۴/۴ زیبا را شنیدهای؟ گفتم: این آهنگ محبوب من است! گفت: برای فیلمی که نوشتن موسیقیاش را به عهدهی من گذاشتهاند میخواهم از این ریتم استفاده کنم. در ضمن میخواهم تو روی ملودیای که من خواهم ساخت کار کنی. نمیخواهم کلمات ترانهسرا هنگام نوشتن ملودی، دستوپای نتهای مرا بگیرند. میخواهم موسیقی من به هر جا و به هر شکلی که میخواهد برود. پنج، شش روز بعد نوار ملودی شبزده را که روی پیانو نواخته بود برایم آورد و گفت: میخواهد بگیرد یا نگیرد! ما این بار ۶/۸ کار نمیکنیم!»

البته او در این شیوه یک ترانهی مهم به نام «گله نکن» هم بر روی موسیقی Brian Wayy سروده است که از منظر فنی نکات زیادی برای تحلیل دارد.

 یکی از ویژگیهای مهم ترانهسرایی زویا زاکاریان، دوری از رویکردهای سیاسی و برخی جریانهای غالب اجتماعی است. او در مورد رویکردهای سیاسی موضع بسیار روشن و مشخصی دارد و مخالف استفاده از مضامین سیاسی در ترانه است. حتی اگر در گذشته سطرهایی با چنین مضامینی سروده هم امروز از آنها برائت میجوید.

مثلاً در مورد سطری از ترانهی گهواره، شجاعانه در انتقاد از خود میگوید:

«در یک بیت این ترانه، شاعر، بیرنگی سیاسیاش را به رنگ سیاسی جامعه میبازد. یعنی همرنگ جماعت میشود و گلهی غلوآمیزی را مطرح میکند:

تو این بستر پاییزی مسموم

که هر چی نفس سبزه، بریده

خوب این یک غلوّ سیاسی است که مدام خودش را به من یادآوری میکند.»

از طرفی اصراری به پرداختن به برخی مضامین رایج اجتماعی هم ندارد. رویکرد فمینیستی را هم در هیچ ترانهای از او نخواهید یافت. حتی ترانههای زنانهی او یعنی ترانههایی که از زبان یک زن سروده شدهاند و فقط میشود با صدای زن اجرا شوند هم محدود به معدودی ترانه مانند «فصل تازه» و «منُ بشناس» میشوند.

با این حال کارنامهی ترانهسرایی زویا زاکاریان مملو از مضامین آزادیخواهانه، انسانی یا در دفاع از ساحت زنانگی است.

خودش معتقد است که باید ترانههایی مانند «ننه بارون» را بیشتر جدی بگیریم. ترانههایی که اگر هم تأویلهای سیاسی و اجتماعی دارند بر مداری منطقی استوارند و تحت تأثیر سیاسیبازی، احساسات عامیانهی رایج و سوژههای فیلمها و آرایههای متکلف هنری به این مقولات نپرداختهاند.

زویا زاکاریان در دفاع از ترانهسرایان نسلهای پس از خود نیز منحصربهفرد است. صادقانه و مادرانه از هر فرصتی برای حمایت از جوانان استفاده میکند و همواره معتقد است که نسل جدید میتوانند پرچم ترانهی نوین را بر قلهای رفیعتر بنشاند. با این اوصاف برای اینکه زویا زاکاریان را به همراه چند هنرمند دیگر در صدر بزرگان تاریخ ترانهی ایران بنشانیم، مسیر دشواری در پیش نداریم؛ او که دلنازکتر است از شیشه و آب و عاشقتر از ماهی و مهتاب و نامش تا همیشه بر تارک هنر این سرزمین خواهد درخشید.  

تک نگاری

مایکل مارچ شاعر خطوط سیاه

مایکل مارچ شاعر خطوط سیاه

ابوالقاسم اسماعیلپور مطلق

شاعر شهودها

شاعر شهودها

شوکا حسینی

شعرها

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

ویدا حمیدی

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

الهام جهانبازی گوجانی

دو شعر از غلامرضا نصراللهی

دو شعر از غلامرضا نصراللهی

غلامرضا نصراللهی

بِالْفَحْلـَگی

بِالْفَحْلـَگی

جمال‌الدین بزن