غم قبلی هنوز پابرجاست
که غم نورسیده میآید
خواب دیدم که بعد از این شب تار
ردپای سپیده میآید
عالَم کر در انتظار ولی
«گنگ من خوابدیده» میآید1
ما کجا؟ روزهای خوب کجا؟
تف به این سرنوشت هردمبیل
تبر چوبی و بت سنگی
پدرت را ببخش اسماعیل
پدرم تیر خورد در معبد
مادرم گریه کرد در زنبیل...
نام «سودابه» نیک خواهد ماند!
ما به آتش زدیم و دود شدیم
هر کسی تکهای برید از ما
ناقهی مردم «ثمود» شدیم
جای بد در زمان بد بودیم
علفی در مسیر رود شدیم
صبر كردیم و دوستان گودو2
مردمی دور از انتظار شدند
آتش انداختند بر تنمان
بعد آتش به اختیار شدند
همنشینان دوزخی ایاز3
سوگواران پای دار شدند
بال و پر خواهش زیادی ماست
قفسی هست، آب و نانی هست
مرگِ رعیت مهم نبوده و نیست
شکر و صدشکر بچهخانی هست!
گرچه آرش نداشت مام وطن
پدر و قامت کمانی... هست
دورهی شعر فاضلانه گذشت!
نه سری مانده و نه سامانی
قلمم خسته از عراقیهاست
ساز کن چامهای خراسانی
انوری کو؟ مگر قصیده کند
شرح ما را برای خاقانی4
خواستم عاشقانه بنویسم
«عشق آسان نبود از اول»
شط موی تو شَطحخوانم کرد
غم من نان نبود از اول
غصهام فتح داغگاه تو بود5
داغ جولان نبود از اول
باد پیچیده بود در مویت
دشت گندم به رقص آمده بود
گفته بودی سلام بر انگور
ساقی و خم به رقص آمده بود
خوانده بودی دو بیت فردوسی
خوان هشتم به رقص آمده بود
مادر زخمیام به یاد بیار
داغ یعقوب و مازیارت را6
دفن کردی به گوشهگوشهی خود
دوستداران بیشمارت را
مادیان سپیدِ سرکشِ من
به کجا میبری سوارت را...