مِه از پنجره داخل شد
خودش را دودی و غلیظ
فروداد
و درد را در زمان
جابهجا کرد
کسی پوزهی سگ را بوسیده؟
با پنجههاش زیر خاک را بو می کشد
تصویر- سگ- سیاه- چشم- آبی را نشان میدهد
با بخشی از بدنش شطرنجی
بخش دیگر زیر لکنتهی زبان
اختلال ناتوانی در نه گفتن
کمی پول پیش و تیمارستان
نه ببخشید بیمارستان
هاپهاپ سر مسئول بخش:
آقا به خدا دیوانه نیست
دستش در کنترلش ایضاً
فقط عصبیست
ضربه اش تدافعی
فکرهاش و حرفهاش بعضاً
کدام پدریست که نگران دخترش نباشد؟
نگران رابطهی مستقیم مه- برای فضاسازی- وُ پنجره
چاقو و پنجره
تهدید و پنجره
پریدن و پنجره
تمهید فلز و ارتفاع و ضربه
برای زمانی که در قفل است
آنان سوت زدند و کف و
خون به آستین شَتک زده بود
میرسید به قطب ناپیدا
شب، سرگردان در اتاقت
با چشم مکسوف و
شعاع عصبیَّت بر انگشتان
موهات را در زمان
به عقب کشاند
اقتضایش این شرایط است
جنون نیمهشب و تریاک
مگر نه اینکه نشئهها مهربان ترند؟
بچسبان براش
شهرداری و رقبایش
سنجاق قفلی و انحنایش
حدّت افسانهای ضربات
بر گودی حدقهمند واقعیت
ارتکاب حروف به قتل نورونها
و تمرّد اعصاب
همه، دودی و غلیظ
از پنجره خارج شد.