شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

نهاده بر دلِمان داغ بی‌شماران را

نهاده بر دلِمان داغ بی‌شماران را
همان‌که بدرقه می‌کرد سوگواران را
بیا و ای وطن خسته آستین بتکان
مگر که بازشناسی ز یار ماران را
هزار زخم عمیق است بر تنت مادر
به خون نگاشته‌ای شعر بردباران را
نه یار محرم و فرزند قدردانی که
به شانه‌اش ببری بغض روزگاران را
گذشت فرصت اسفند و باز دی آمد
دریغ و درد که گم‌کرده‌ای بهاران را
چگونه از غم تو سر به کوه نگذارم
که بُرده چشم تَرم آبروی باران را
بپوش رخت عزا و بیار ساز عزا
بزن که گریه کنم بی کسی ایران را
 

شیوا فضل‌علی