شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بر روی پیکر خسته‌ات  قرار بگیر

می‌دانم…
می‌دانم کم رمقی ولی به یاد بیاور…
…آن‌ها به تو فکر می‌کنند
به تو…
برخیز
و برای آن‌ها که هزاران سال بعد
به تو فکر میکنند،
 بر روی تخته سنگهای سر از آب بیرون آورده
صورتت را ترسیم کن
با خون‌ِ تازه تراویده از سرانگشتانت صورتت را ترسیم کن
و زیرِ آن به زبان مادری‌شان 
به زبان حوا
با رنگ پوست ِ سیبِ آدم
بنویس:
بهشت این‌جا بود
دو قدم قبل از ماهِ تابیده بر خوشه های گندمِ رقصان در باد 
بعد توی چشم‌هایت سرمه بکش
و سربندی از  یال اسبهای وحشی بر سرت ببند
و خودت را به دست باد بسپار
تا تورا به خیالِ عطرآگین عشق بدل کند
و چون موجی بر تخته سنگ‌های سر از آب بیرون آورده بکوبد 
و قطراتت بر گونه‌ی خدایان بنشیند
و چون اشکی از چانه‌ی آن‌ها بر روی زمین فرو اُفتد
بر پیکر ترک خورده‌ی کویر
 بر دستان تب آلود حوا
بر لب های تشنه‌ی آهوان
و بر صورتت که روی تخته سنگهای سر از آب بیرون آورده ترسیم کرده بودی
چونان شبنمی بر گلبرگِ گلی
آن‌گاه دوباره بیا
و بر روی پیکرِ خسته‌ات قرار بگیر
این‌جا 
بر کرانه‌ی تمام رودهای خشکیده‌ی زمین
در میان دستانِ ملتهبِ حوّا… 

خوشه شایان

تک نگاری

شعرها

تا بوده

تا بوده

سیدعلی صالحی

مقدم بر لی لی  در سرزمین رقص

مقدم بر لی لی در سرزمین رقص

امیر خان پرور

سیمای تاکستان‌ها

سیمای تاکستان‌ها

غلامحسین چهکندی‌نژاد

هر چکامه تیغی برای خودزنی

هر چکامه تیغی برای خودزنی

شهریار کوراوند